به نقل ازصدانیوز ،خبر دستور خروج همه نظامیان آمریکایی از سوریه موجی از تعجب و حیرت را در تحلیل گران جهان بهوجود آورد. آمریکایی ها که بیش از ۱۵ پایگاه بزرگ و کوچک در سوریه برای خود ساخته بودند، بدون هیچ بحث و پیشینهای از خاک سوریه خارج میشوند. برای پاسخ به چرایی این تصمیم […]
به نقل ازصدانیوز ،خبر دستور خروج همه نظامیان آمریکایی از سوریه موجی از تعجب و حیرت را در تحلیل گران جهان بهوجود آورد. آمریکایی ها که بیش از ۱۵ پایگاه بزرگ و کوچک در سوریه برای خود ساخته بودند، بدون هیچ بحث و پیشینهای از خاک سوریه خارج میشوند.
برای پاسخ به چرایی این تصمیم ناگهانی ترامپ چند فرضیه مطرح شده است. معامله با ترکیه بر سر موضوعاتی مانند خاشقچی و بنسلمان و همچنین کشیش بازداشتی یکی از این فرضیه هاست. به ویژه آن که ترکیه عملیاتی را در شرق فرات و در تقابل با کردهای اسدیاف (گروه مورد حمایت آمریکا) آغاز کرده است.
اما این فرضیه نمیتواند منطقی باشد. اولا از آن لحاظ که ترامپ، به بن سلمان برای تقابل با ایران نیاز دارد، موضوعی که در دوماه گذشته بارها به زبان آورده، حالا آیا می توان تصور کرد برای حفظ او هدیهای اینچنین ارزشمند به ایران و متحدان مقاومت در منطقه بدهد و نیروهایش را خارج کند؟ ثانیا پس از گزارش سیا طرف های سیاسی در آمریکا به نقش بنسلمان در ماجرای خاشقچی پیبردهاند و آن را قطعی می شمارند بنابراین تیغ اردوغان در این زمینه کاملا کند شدهاست.
ثالثا برخلاف تصور برخی تحلیلگران حضور نظامی آمریکا صرفا مربوط به شمال سوریه نیست، بلکه بزرگ ترین پایگاه نیروهای آمریکایی -التنف- در جنوب شرق سوریه است. پایگاهی که دارای باندهای طویل برای هواپیماهای سنگین باربری بوده است. پس اگر قرار بر معامله با ترکیه بود، صرفا نیروهای شمالی از سوریه خارج می شدند نه تمامی نیروها.
فرضیه دوم بیان می کند که آمریکا در مقابل ائتلاف محور مقاومت و روسیه شکست خورده و به این علت است که نیروهای خود را از خاک سوریه خارج می کند. گرچه این خروج یک هدیه ارزشمند برای محور مقاومت است، اما تبیین آن نمی تواند به تقابل های این دو برگردد.
آمریکا از آغاز بحران در سوریه برنامه هایی داشت که تقریبا هیچ کدام شان به نتیجه نرسید، حال این کشور از صحنه تصمیمگیری خارج شده و عنان موضوع را به اجبار به سه کشور ایران، روسیه و ترکیه داده است. گرچه این شکستها آن ها را از صحنه سیاسی دور کرده اما حضور نظامی مستقیمشان ضامنی برای حفظ حداقلهای دخالت در آینده سوریه بود.
با حضور نظامی آن ها در شمالشرق سوریه هرگونه هماهنگی موثر بین دولت سوریه و اسدیاف به میانجی گری روسیه برای حفظ تمامیت ارضی سوریه و پایان اختلافات عقیم می ماند. حضور آن ها در جنوب سوریه نیز ضامن حفظ اهرمهایی برای آموزش نیروهای شبهنظامی مخالف دولت و بستن راه زمینی مقاومت از تهران تا جولان بود. این یعنی حضور نظامیان آمریکایی در سوریه هر گونه چشم انداز بلند مدت برای پایان کامل بحران را منوط به تایید و همراهی آمریکا
می کرد. حضور نظامی آمریکا به جز هزینه های اقتصادی که بخشی از آن را سعودی به صورت غیر مستقیم پرداخت می کرد، هزینه دیگری نداشت، چراکه هیچ کدام از طرف های دیگر اعم از ارتش سوریه، روسیه، ایران و ترکیه علاقه ای و دلیلی برای درگیر شدن با آمریکایی ها نداشتند. در ضمن این که گفته شود آمریکایی ها از سوریه خارج می شوند تا ضربه بزرگ تری به محور مقاومت بزنند نیز کاملا با واقعیت موجود در تضاد است.
اولا نیروهای تعلیم دیده آمریکا برای جنگ و درگیری (که هنوز آموزش های شان کامل نشده) حداکثر چهار هزار نفر هستند، عددی که نمی تواند مشکل خاصی برای ارتش سوریه ایجاد کند. ثانیا در طرف دیگر، نیروهای کرد با این خروج عملا در مقابل نیروهای ترکیه بیدفاع می شوند و بین جنگ با ترکیه و از دست دادن مناطق بیشتر یا مصالحه با دولت اسد گزینه دیگری نخواهند داشت. ثالثا استعفای متیس و ناخرسندی پنتاگون نشان می دهد چنین نقشه ای اساسا نمی تواند وجود داشته باشد.
فرضیه سوم مبتنی بر توافقی پنهان بین آمریکا و روسیه (و شاید همراهی ترکیه) است که در مقابل خروج نیروهای آمریکایی از سوریه امتیاز خروج نیروهای ایران را در پی خواهد داشت. این احتمال هم با شواهد متعدد رد می شود.
اولا چنین توافق مهم و اساسی بین مسئولان روسیه و آمریکا باید در بالاترین سطح دیپلماتیک و سیاسی رخ داده باشد (در حدی بالا که نماینده ویژه آمریکا در سوریه نیز از آن بی خبر است) در حالی که در یک سال گذشته هیچ دیداری بین ترامپ و پوتین رخ نداده، حتی وزیران خارجه دو کشور نیز هیچ دیدار و گفت وگویی در سه ماه اخیر نداشتهاند، پس چطور می توان انتظار داشت که یک توافق با این وزن اتفاق افتاده باشد؟
ثانیا خبرهای میدانی نشان می دهد در دو روز اخیر بخش بزرگی از دوهزار نیروی نظامی آمریکا با تجهیزاتشان از سوریه خارج شده اند، یعنی خروج روی زمین در حال رخ دادن است، حال این که اگر خبری از این توافق می بود قطعا آمریکاییها تا زمان خروج آخرین نفر نیروهای ایرانی در سوریه میماندند و البته ممکن بود آخرش هم از خروج سر باز زنند.
ثالثا واکنش نتانیاهو به این خروج نشان می دهد نزدیک ترین متحد شخصی به ترامپ از چنین توافق احتمالی ناآگاه است، وی در واکنش به این موضوع گفته بود اسرائیل به درگیری با نیروهای ایران در سوریه ادامه می دهد. اخبار متعدد از مخالفت پنتاگون و وزارت خارجه و حتی مشاوران کاخ سفید نیز نشان می دهد چنین توافقی اساسا ممکن نبوده است.
این موارد نشان می دهد تصمیم خروج نظامیان آمریکایی از سوریه به هیچ وجه تصمیم جمعی، استراتژیکی یا تاکتیکی نیست. اما سوال اصلی هنوز باقی است. چرا ترامپ چنین دستوری داده است؟ واقعیت این است که برای تبیین آن نباید به واقعیت های روی زمین یا دنیای سیاست مراجعه کرد بلکه باید دلیل آن را در شخصیت ترامپ جست وجو کرد.
ترامپ عمیقا معتقد است این گونه خرج ها و هزینه ها برای آمریکا غیرضروری است. شعار “اول آمریکا” ی او نیز بیان کننده همین موضوع است. رئیس جمهور کنونی آمریکا در این دوسالونیم نشان داده عمیقا از راهبردها اطلاع عمیق و درستی ندارد و تصوراتش محدود به یک سری اصول بازاری می شود. با چنین اندیشه ای است که وی توانسته بخشی از جامعه آمریکا را جذب خود کند و بگوید که می خواهد پول های آمریکایی ها را خرج خودشان کند.
علاوه بر این ترامپ عاشق برگزار کردن شوی تبلیغاتی و پیروزی سازی برای خودش است. پیروزی بر داعشی که او قبل از انتخابات آن را ایجاد شده توسط اوباما معرفی کرده، برایش جذابیت بسیار زیادی دارد. او چند ماه پس از به قدرت رسیدن خواستار خروج نیروهای آمریکایی از سوریه شده بود که با مخالفت تمامی نهادهای داخلی آمریکا مواجه شد و درمقابل ترامپ نیز از سعودی خواست تا هزینههای این حضور توسط آنان پرداخت شود. سعودی ها نیز با انجام معامله سنگین تسلیحاتی این هزینه را تامین کردند.
پس از آن دوباره ترامپ خواستار شکلگیری ناتوی عربی برای مبارزه با داعش شد. کاری که پس از کشوقوسهای فراوان و شرایط بد سعودی در یمن و فضای جهانی به نتیجه نرسید. این فرایند حوصله ترامپ را سربرده و او را به چنین تصمیم عجولانه ای وادار ساخته است. بنابراین به نظر می رسد موضوع یک پافشاری بچه گانه توسط رئیس جمهور ۷۲ ساله آمریکا در مقابل تمامی مسئولان ارشد نظامی، سیاسی و ژئوپولیتیکی است. این ها را میتوان در توئیتهای پنج شنبه او درباره لزوم ساخت آمریکا به جای جنگیدن با دشمنان دیگران دید و نشان می دهد مسئله می تواند شخصی باشد نه استراتژیکی یا تاکتیکی.
حالا و پس از بیرون افتادن از هرگونه تصمیم سیاسی درباره سوریه، پس از جدایی از ترکیه در امور سیاسی،پس از پاشیده شدن ائتلاف عربی در جنوب خلیج فارس طی درگیری با قطر، پس ازمجبور شدن به گفت وگوی سیاسی در یمن و برداشتن حمایت از سعودی،پس از بیرون رفتن عنان سیاسی در لبنان به واسطه رای آوردن نامزدهای حزب ا…، پس از ماجرای خاشقچی و به انزوا رفتن مهم ترین مهره ترامپ در جهان عرب، پس ازنخست وزیر نشدن گزینه مورد حمایت آمریکا در عراق،پس از برگشتن دولت های عربی به سمت دولت سوریه، پس ازشکست در پروژه نابودی اقتصاد ایران، پس ازشعله ور شدن درگیری ها در ا راضی اشغالی و مرزهای غزه با صهیونیست ها و… این تصمیم شخصی ترامپ یکی دیگر از فجایع سیاسی برای سیاست خارجی آمریکا در منطقه ماست، تصمیمی که چشم انداز سیاسی سوریه را بسیار روشن تر از قبل کرده است.البته با همه این ها باز هم باید صبر کرد و دید آیا واقعا همه نیروهای آمریکایی از سوریه خارج می شوند یا داستان تغییر می کند.