به نقل ازصدانیوز، سیدمحمدرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی با بیان اینکه پدرش از طریق لباس روحانیت ارتزاق نکرد، گفت: نگرش ایشان مصلحانه، هدایتگرانه و مثبت بود، ایشان هرگز سعی نکرد خود یا اندیشهاش را بر دیگری تحمیل کرده و یا با دیگران وارد منازعه شود. آیتالله شهید سیدمحمد حسینی بهشتی، یکی از شخصیتهای تاثیرگذار و […]
به نقل ازصدانیوز، سیدمحمدرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی با بیان اینکه پدرش از طریق لباس روحانیت ارتزاق نکرد، گفت: نگرش ایشان مصلحانه، هدایتگرانه و مثبت بود، ایشان هرگز سعی نکرد خود یا اندیشهاش را بر دیگری تحمیل کرده و یا با دیگران وارد منازعه شود.
آیتالله شهید سیدمحمد حسینی بهشتی، یکی از شخصیتهای تاثیرگذار و مطرح تاریخ معاصر ایران بهشمار میرود. شهید بهشتی شخصیتی بود که علاوه بر تحصیل در علوم اسلامی و حوزوی، در علوم جدید نیز تحصیل کرد و رهسپار غرب شد تا ضمن آشنایی با اندیشهها و مکاتب جدید، اندیشه و فرهنگ اسلامی را بسط دهد. وی بعد از انقلاب نیز در جایگاه یکی از پیشگامان تراز اول انقلاب، در سمت و مسئولیتهای مختلفی فعالیت کرد و نقش موثری در تدوین و تصویب قانون اساسی داشت. در سالروز شهادت شهید بهشتی گفتوگویی با سیدمحمدرضا بهشتی، فرزند ایشان و همچنین مدیر گروه فلسفه دانشگاه تهران و مدیر گروه فلسفه فرهنگستان هنر داشته که متن آن را در ادامه میخوانید:
به نظر شما مهمترین خصوصیات و ویژگیهای برجسته اخلاقی فردی که در شخصیت و منش شهید بهشتی وجود داشت، چه بود؟
آیتالله شهید بهشتی، به لحاظ روحیات و خصوصیات در منش، یکسری ویژگیها در خود ایجاد کرده بود که این خصوصیات در شکلدهی و تعیین مسیر زندگی ایشان موثر بود. شهید بهشتی، فردی اهل اعتدال بود. اعتدال باعث ایجاد ثبات در مسیر زندگی میشود. در زندگی ایشان، افراط و تفریط دیده نمیشد. ایشان فردی صبور، با سعهصدر و شخصیتی با انصاف بود. ویژگی انصاف در مناسبات و ارتباط ایشان با دیگران تاثیرگذار بود. دیگر ویژگی برجسته آیتالله بهشتی، خیرخواهی بود؛ هر کسی که به ایشان رجوع میکرد، میدانست با فردی امین و خیرخواه مواجه است. روحیه خیرخواهی به همه شئون زندگی ایشان سرایت پیدا کرده بود.
خلوت و جلوت ایشان یک بود. شهید بهشتی با خودش درآشتی بود، یعنی آنچه که در خلوت او میگذشت و با آنچه در جلوت و بیرون او میگذشت، تفاوتی نداشت، بلکه ایشان یکسان زندگی میکرد و آنچه به عنوان باورها و ارزشهای الهی و انسانی داشت، بر همه شئون زندگی او حاکم بود و با این باورها زندگی میکرد و این تنها در عرصه نظر و گفتار نبود. بلکه هر چه را نسبت به آن باور داشت، در متن زندگی ایشان نیز بروز و ظهور داشت.
روحیه جستجوگری و حقطلبی ویژگی دیگر ایشان بود و هیچ چیز، ایشان را از این خصلت و ویژگی باز نمیداشت. یعنی با اینکه ایشان در حوزههای علوم اسلامی و علوم جدید، اندوختههای علمی کسب کرده بود، اما این باعث نمیشد که روحیه جستجوگری و حقطلبی را از دست بدهد. ما هیچگونه تحکم و یک نوع سخن گفتن از سر جزماندیشی و امثال اینها در ایشان نمیدیدیم. وی برای زندگی خود مبنا داشت و با این مبناها زندگی میکرد. وقتی که به زندگی ایشان نگاه میکنیم میبینیم با یک انسان متعهد مواجه هستیم؛ تعهد نسبت به اندیشهها و باورها، تعهد در عرصه زندگی فردی، خانواده و در نهایت تعهد در عرصه زندگی اجتماعی. این ویژگیها همه با یک نوع صداقت توام و همراه بود که این مهم را در همه خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی ایشان مشاهده میکردیم؛ آن هم صداقتی که به زندگیشان یک مسیر مستقیم میبخشید، و به نظرم اینها با ارزشترین چیزهایی بود که شهید بهشتی در زندگی داشت.
شهید بهشتی در کسوت یک روحانی شناخته میشدند که در علوم جدید هم تحصیل کرده و با اندیشههای جدید نیز آشنا بودند، اکنون بفرمایید ایشان در مقام و کسوت یک روحانی از چه ویژگیها و خصوصیات برجستهای برخوردار بودند و وجه تمایز ایشان با دیگران چه بود؟
شهید بهشتی در کتابی به نام «بحثی در باب مرجعیت و روحانیت» که بعد از فوت آیتالله العظمی بروجردی نوشته شده و برخی از علما و اندیشمندان نیز در آن مطالبی نوشتهاند، مقالهای به نام «روحانیت در اسلام و مسلمین» دارند. در این مقاله به خوبی مشخص است که نگاه شهید بهشتی به روحانیت، به عنوان یک صنف نبود. ایشان حتی به این نوع صنفیگرایی انتقاد داشت. این طرز نگرش شکل گرفته از شرایط اجتماعی با طرز نگرشی که مطابق با معیارهای برآمده از فهم ایشان نسبت به دین باشد، مطابقت نداشت. از نظر ایشان، روحانی فردی است که تلاش میکند در معرفت دینی به اندوختهها و شناساییهایی دست پیدا کند و در مناسبات اجتماعی تاثیر گذار باشد.
همانطور که اشاره شد، مهمترین ویژگی شهید بهشتی، جستجوگری او بود و این تا آخر عمر در ذهن و فکر ایشان حاکم بود. وی نقش و تعهد فردی در خود میدید و فراتر از زندگی فردی، به زندگی اجتماعی نیز میاندیشید و قائل به حرکت و کار دست جمعی بود. متاسفانه چنین ویژگی و خصلتی در اقشار مختلف و حتی در برخی روحانیان از قوت بالایی برخوردار نیست، زیرا برخی بعضا تکرو هستند و حرکت پرشتاب فردی را دنبال میکنند و چندان اعتنایی به کار جمعی ندارند. طبیعتا چنین کسانی نمیتوانند در مناسبات زندگی اجتماعی تاثیرگذار باشند. شهید بهشتی چنین انسانی نبود که در کارهای جمعی، بخواهد بگوید چون من چنین سوابق اجرایی و با چنین مدارج علمی اسلامی و علوم جدید و تجربیاتی در فراز و نشیب گذشته دارم، پس اکنون دیگران باید از من تبعیت کنند؛ نه واقعا اینطور نبود، بلکه ایشان به دنبال اقناع و همراه کردن دیگران در مسیر کار جمعی بود. این ویژگیها نیز مستلزم تمرین است، ویژگیهایی نیستند که با خواندن کتاب و نشستن در گوشهای حاصل شود. براساس یک تحقیق، ایشان در تشکیل و راهاندازی ۳۳ جمع و تشکل، موسس و یا دست اندرکار اصلی و یا حامی آن جمع و تشکل بوده است. وی حتی معتقد به کارهای علمی و پژوهش یه صورت جمعی بود.
این ویژگیها وقتی در کنار هم جمع شوند، باعث میشود تا یک روحانی و یا هر فرد دیگری، در عرصه اجتماع یک نقشآفرینی مثبت داشته باشد. ایشان به بعضی از مناسباتی که بین برخی روحانیان و مردم شکل گرفته و سابقه تاریخی و فرهنگی هم پیدا کرده بود، انتقاد داشت و لحن انتقادشان هم بعضا بسیار تند بود. ایشان این نوع مناسبات را خلاف آموزههای قرآن و سیره پیامبر اکرم(ص) میدانست. وی از آداب، القاب و نشست و برخاستهایی که بخواهد او را از دیگران ممتاز کند، پرهیز داشت، از دستبوسی و تملق دوری میکرد و اینها را دور از شان یک روحانی در جامعه میدید. شهید بهشتی از طریق لباس روحانیت، ارتزاق نکرد. ایشان در دوران طلبگی از سهم بیتالمال استفاده نکرد و نمیخواست که زندگیاش با تکیه بر اموال عمومی بنا شود. ایشان قبل از انقلاب، کار معلمی را آغاز کرد و در همین حال مقید بود که منبع تامین مایحتاج زندگیاش، کاملا مستقل باشد. به همین دلیل ایشان از یک نوع حریت برخوردار بود که این حریت به ایشان مجال میداد تا در مواقع لازم، یعنی در مقام نظر و عمل و برخورد، خود را نشان دهد. ایشان، روحانی را دوست داشت که منابع مایحتاج زندگیاش مستقل باشد و براساس دست رنج و کار خودش تامین شود.
ایشان هر نوع فاصله بین مردم و مسئولان را که در قالب دفتر و تشکیلات و کاغذ بازیهای و یا حجابهایی ایجاد شود، حرام میدانست، نه اینکه ایشان به نظم و انضباط قائل نباشند؛ نه، بلکه اتفاقا یکی از خصوصیات بارز شهید بهشتی که به آن مشهور هم هستند، نظم در زندگی بود. اما از این نوع مناسبات چنینی ابا داشت. مرحوم شهید بهشتی، معتدل زندگی میکرد و اعتقاد داشت اگر فردی میخواهد در مسیر زندگی، در راه خودسازی قدم بردارد، نباید بهگونهای پیش برود که اعضای خانواده او احساس تضییع بکنند و این باعث شود آثار سوء به همراه داشته باشد. به نظر من، یکی از هنرهای شهید بهشتی، این بود که توانست یک زندگی متوسط نسبتا خوب داشته باشد که این نوع زندگی آن هم با یک حقوق و امکانات کارمندی مقدور میشد. برای ایشان سلامت در مناسبات خانواده مهم بود. اینکه گفتم شهید بهشتی اهل اعتدال بود، این اعتدال خودش را در چنین جاهایی نشان میداد. شهید بهشتی پیش از انقلاب و دوران مبارزات، معتدل زندگی میکرد و بعد از انقلاب نیز به رغم سمتها و مسئولیتهایی که داشتند، باز هم یکنواخت و متعادل زندگی کرد.
شهید بهشتی، چه نوع فهم، قرائت و تفسیری از دین و دینداری داشت؟
شهید بهشتی، دین را در متن زندگی میدید. وی دریافتی واقعبینانه از زندگی و دینداری که بخواهد در متن زندگی جاری شود، داشت؛ آن هم در جوامع کنونی که با پیچیدگیها و تنوعات گستردهای مواجه است. ایشان هیچکدام از ابعاد زندگی را نادیده نمیگرفت و به هیچکدام از مسائل و یا به تعبیری به صورت مسائل زندگی بیتوجه نبود، اهل سطحینگری نبود، بلکه همه جانبهنگر بود و اعتقاد داشت که هر نوع جهتدهی در زندگی اگر یکجانبه باشد، تعادل زندگی نیز بههم خواهد خورد. وی نگاه آیندهنگرانهای داشت، نگاهشان مقطعی و کوتاهمدت نبود. به مسائل دینی با یک نگاه بلند، نظر داشت و دینداری را در تراز جهانی میدید. یعنی افق دید ایشان به یک منطقه، شهر و حتی کشور محدود نبود، بلکه وی نگاه انسانی داشت، یعنی دین را در تراز انسانی آن و فراتر از هر نوع محدودیتهای جغرافیایی و امثال اینها میدید.
شهید بهشتی اوایل انقلاب با وجود سمتهای بالایی که داشتند، ولی به راحتی با گروههای مختلف چپ به مناظره و گفتوگو میپرداختند. به نظر شما نوع مواجهه شهید بهشتی با روشنفکران و دگراندیشان چگونه بود؟
مرحوم بهشتی در عین اینکه در اندیشه و زندگیاش فرد مبناداری بود، با آیندهنگری و همه جانبه نگریاش، اندیشهای نظم یافته و منسجم داشت. در واقع روحیه جستجوگری در ایشان بسیار بالا بود و نقدپذیری قابل تحسینی داشت، یعنی ایشان در عین داشتن چنین پیشینهای و اندوختههایی، همواره ذهنش در قبال پرسش و نقد باز بود، آن هم بدون اینکه بخواهد تنها نگهبان اندیشه خودش باشد، یا در مقابل نقدهای غیر منصفانه و حتی با لحن بد و آزار دهنده، برآشفته شود.
شهید بهشتی، در اندیشه گروهها و افراد متفاوت به دنبال مطالب با ارزش و مثبت نیز میگشت که بتواند از آن استفاده کند، وگرنه من هیچگاه ندیدم ایشان دچار منازعههای جدلی و غلبه بر دیگری شود. نگرش ایشان مصلحانه، هدایتگرانه و مثبت بود، ایشان هرگز سعی نکرد خود یا اندیشهاش را بر دیگری تحمیل کرده و یا با دیگران وارد منازعه شود. این کار ایشان حتی در زمان قبل از انقلاب هم انجام میشد و تنها منحصر به دوران پس از انقلاب نبود. حتی ایشان در زمان حضورشان در اروپا، در جلساتی شرکت میکردند که برخی افراد حاضر در آن جلسات، با اصل اسلام مخالف بودند و در مورد اصل دینداری سوال و حتی نقد داشتند، اما مرحوم بهشتی نیز در کمال صبر با پرسشها و نقدها مواجه شده و ابایی نداشتند که اندیشه و باور خودشان را محک زده و نقد شود. این رفتار ایشان تاثیری بسیار مثبت و سازنده داشت، مخصوصا اینکه برخی از آن افراد با این نوع تفکرات باز کمتر مواجه شده بودند و ایشان با منششان، تاثیرگذاری زیادی بر دیگران داشتند. البته ایشان در عین گفتوگو و هماندیشی، مبناهایی داشت که به آنها اتکا میکرد، چراکه بعد از تفکر و پژوهش بسیار، به آنها رسیده بود، بنابراین اینطور نبود که ایشان با هر اندیشهای و در هر زمینهای همراه شود. یعنی معنای ورود به یک گفتوگو این نیست که همه اندیشهها را بپذیرید، خود به خود وقتی بعضی را پذیرفتید و بعضی را رد کردید، ممکن است فاصلههایی برای شما پیش بیاید، اما این فاصلهها، فاصلههایی مبنادار هستند، نه فاصلههایی که به خاطر کم ظرفیتی در مواجهه با دیگران پدید بیاید.
شهید بهشتی سالها در آلمان و دیگر کشورهای غربی زندگی کرده و با مکاتب غربی آشنا بود. به نظر شما شهید بهشتی چه نوع مواجهه و واکنشی در قبال فرهنگ، تمدن و سبک زندگی غربی داشت؟
مرحوم بهشتی از دوره نوجوانی زبان انگلیسی را فراگرفت و بعدها در بعضی از مدارس، معلم زبان انگلیسی شد و حتی برنامهریزی خاصی در رابطه با تدریس این درس داشت. به علاوه ایشان علاوه بر انگلیسی میتوانست به زبان عربی نیز مکالمه کند و در سفر به کشورهای عرب زبان، به خوبی با دیگران ارتباط برقرار میکرد. پس از مدتی ایشان به خاطر سفر به آلمان، زبان آلمانی را نیز فراگرفت و حتی به زبان آلمانی سخنرانی میکرد. علاوه بر این ایشان از همان دوران نوجوانی اتفاقات و مسائل روز کشور و دنیا را دنبال میکرد. مثلا ایشان میگفت در زمان دبیرستان، پای پیاده مسیری طولانی را طی کرده تا به خانه یکی از بستگانشان که رادیو دارند برسد و اخبار جنگ جهانی دوم را دنبال کند. پس از مدتی ایشان به واسطه تحصیل در رشته فلسفه با فلسفه غرب آشنا شد و به آلمان رفت. در آنجا مرکز اسلامی هامبورگ را تاسیس کرد و در دوران شش سالهای که در آنجا حضور داشت از نزدیک با جامعه آلمان و غرب آشنا شده و مرکز اسلامی را مکانی برای رجوع مردم قرار داد. ایشان همچنین به بیش از بیست کشور دنیا سفر کرد که همه این سفرها قبل از انقلاب انجام شد. مرحوم بهشتی در اروپا با جمعهای دانشجویی و اتحادیه انجمنهای اسلامی ارتباط زیادی داشت و این انجمنها با حمایت ایشان توانستند تاسیس شوند. برخلاف کسانی که تنها با یک سفر به جامعه غربی، شیفته زندگی و سبک زندگی غرب میشوند و یا برخلاف کسانی که صرفا کاستی و مشکلات جوامع غربی را میبینند، اما نگاه شهید بهشتی به غرب، واقعبینانه و هوشمندانه بود و مزایا و معایب این جوامع را به خوبی میشناخت.
شهید بهشتی بعد از انقلاب نقش تعیین کننده و موثری در تدوین و تصویب قانون اساسی داشت. به نظر شما ایشان چه نوع نگاه و اندیشهای در خصوص مردمسالاری و حاکمیت مردم داشت؟
مرحوم بهشتی در شکلگیری حاکمیت، برای مردم نقش محوری قائل بود و بازتاب این اندیشه در جای جای گفتارها و نوشتارهای ایشان در قبل و بعد از انقلاب مشاهده میشود. ایشان در قانون اساسی از حضور مردم به عنوان یک رکن در حاکمیت دفاع میکند. در اصل ۵۶ قانون اساسی آمده که حاکمیت از آن خداوند است و خداوند این مسئله را به خودشان(مردم) واگذار کرده است. ایشان این حق را به عنوان نقش تعیین کننده در شئون زندگی اجتماعی مردم میدانست و این بدین معنا نیست که ارزشهای وحیانی و دینی در چنین نظامی نقشی ندارد، اما در نظامی نقشآفرین است که نظام حاکمیت مردم باشد. ایشان در شکلگیری حاکمیت، نظارت بر آن، جلوگیری از به انحراف رفتن حاکمیت و سازندگی جامعه، برای مردم نقشی سازنده قائل بود و مردم را فقط برای مواقع خاص مانند دفاع و جنگ، و یا تنها برای حفظ صورت جمهوریت و انتخابات نمیدید، بلکه ایشان حضور مردم را در مسیر حکومت تعین کننده میدانست. ایشان در میان کسانی که حرکتی اجتماعی انجام دادند از معدود افرادی است که به کار تشکل و تحزب اعتقاد داشت و آن را از لوازم ضروری دنیای کنونی دانسته و حتی برپایی جامعهای با معیارهای اسلامی را لازم میدانست. ایشان زمان زیادی را روی تحزب صرف کرد و برهمین اساس حزب جمهوری اسلامی را تاسیس کرد. مرحوم بهشتی نه تنها از رای و نظر مردم استقبال میکرد، بلکه آن را مصحح مسیر حرکت راهوران جامعه میدانست. پیشنهاد میکنم برای آشنایی بیشتر با این مسئله به مذاکرات مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۵۸ مراجعه کنید.
مرحوم بهشتی بعد از انقلاب در قامت یک قانونگذار مسئولیت داشت، به نظر شما شهید بهشتی چه راهکارها و مواضعی برای تحقق و حاکمیت قانون در جامعه داشت؟
یکی از نشانههایی که مشخص میکند در یک جامعه با مناسبات سالم اجتماعی روبرو هستیم، حاکمیت قانون است. رسیدن به مفهوم قانون، نیازمند نوعی بلوغ است و ما هنوز در حال طی کردن مسیر رسیدن به بلوغ فهم قانون هستیم. اینکه من بتوانم از علایق و منافع فردی خودم عبور کرده و نگاهی فرافردی پیدا کنم، دیگران را مثل خودم ببینم، هردو را یک کل بدانم و این کل را در التزام درونی به قانون به حساب بیاورم. این التزام نباید به گونهای باشد که تا زمانی که تحمیل به قانون وجود دارد از آن پیروی کنیم و به محض از بین رفتن آن التزام به همان روحیات فردخواهانه خودمان بازگردیم، که متاسفانه بعضا چنین گرایشهایی هنوز در جامعه ما دیده میشود. یکی از نمونههای بسیار روشنی که اگر موفق شدیم در آن نوعی قانونمندی ایجاد کنیم، موفق میشویم در سطح جامعه نیز قانونمندی ایجاد کنیم، آمد و شد در خیابانها و مسئله ترافیک است که آینه تمام نمای وضعیت فکری و منش اجتماعی ما با یکدیگر است. شهید بهشتی معتقد بود احترام به قانون باید از سر فهم و اقناع باشد، نه از سر التزام و تحکم.
شهید بهشتی با لقب «بهشتی مظلوم» در جامعه شهرت داشت، فکر میکنید اندیشه و منش شهید بهشتی امروز چه جایگاهی دارد؟
مرحوم شهید بهشتی، از لحاظ فکری نسبت به شرایط اجتماعی خودش به نوعی جلو بود و در طرح موضوعات، رفتار و منش به گونهای عمل میکرد که ممکن بود آمادگی مواجهه با آن در بخشهایی از جامعه وجود نداشته باشد و این مسئله گاهی منجر به برخوردهای منتقدانه و حتی پرخاشگرانه نسبت به ایشان میشد، طوری که از حالت منصفانه نیز خارج میشد. مرحوم بهشتی پس از انقلاب، در این نوع تلاطم قرار گرفته و قضاوتهایی غیر منصفانه و آزاردهنده نسبت به ایشان صورت میگرفت. این مسئله ممکن است برای کسانی که تمام زندگیشان را وقف پیشبرد یک حرکت اجتماعی کردهاند غیرمنتظره باشد، ولی نحوه برخورد مرحوم بهشتی با این رفتارها و مواجههها بسیار آموزنده بود. مثلا چندین بار افرادی در جلوی محل سخنرانی ایشان تجمع کرده و علیه ایشان شعار میدادند، در این هنگام بعضی از همراهان شهید بهشتی از ایشان درخواست میکردند که شما با این افراد روبرو نشده و از مسیر دیگری وارد یا خارج شوید، اما ایشان در کمال خونسردی و خیرخواهی میگفتند که این افراد چند ساعت زمان صرف کرده و آمدهاند شعار بدهند، و هیچ دلیلی ندارد با مواجه نشدن با اینها زحمتشان را نادیده بگیرم، زیرا خود این زحمت، نشاندهنده نوعی علاقمندی اجتماعی در آنها است که با ارزش است و دلیلی ندارد من با آنها مواجه نشوم. حتی حرفهایی تیز و آزار دهنده بر در و دیوار شهر علیه ایشان نوشته میشد که ما احساس میکردیم، ایشان پیش از این، آمادگی مواجهه با این نوع رفتارها را در خود ایجاد کرده بود، آن هم بدون اینکه آشفته و نارحت شود.
در سالهای اخیر نوعی حرکت برای کشف مجدد مرحوم آیتالله بهشتی انجام شده است. ایشان نزدیک به سه دهه در جامعه ما معرفی شده بود، اما دوباره و در طی دهه اخیر از جانب نسل جوان و آرام آرام در حال کشف شدن است که این به خاطر خصوصیات اندیشه و نحوه برخورد و منش ایشان است. برای خود ما این پدیده جالب است که چطور فکر و منش یک شخصیت بعد از مدتی دوباره میتواند کشف شود، این رجوع مجدد و تازه، به واسطه بهرهگیری از روشهای تبلیغاتی و با بهرهگیری از رسانهها و صرف هزینههای گزاف و امکانات وسیع نیست، بلکه بازگشتی است تدریجی و آرام آرام که امیدواریم حرکتی مثبت برای جامعه باشد.