در محضر بزرگان

به گزارش صدانیوز ، محمد اسماعیل دولابی عارف وارسته‌ای بود که کرامات بسیاری داشت و سال‌ها جلسات هفتگی او محفل گرم ترویج اخلاق و معارف الهی بود. او همیشه با زبانی امروزین انسان‌های بسیاری را به سوی یک زندگی مؤمنانه دعوت می‌کرد و از این رو مشتاقان بسیاری در میان خانواده‌ها و جوانان داشت. در […]

به گزارش صدانیوز ، محمد اسماعیل دولابی عارف وارسته‌ای بود که کرامات بسیاری داشت و سال‌ها جلسات هفتگی او محفل گرم ترویج اخلاق و معارف الهی بود. او همیشه با زبانی امروزین انسان‌های بسیاری را به سوی یک زندگی مؤمنانه دعوت می‌کرد و از این رو مشتاقان بسیاری در میان خانواده‌ها و جوانان داشت. در اینجا توصیه‌هایی از ایشان را به نقل از مجموعه کتاب‌های منتشر شده از سخنان وی، برای شما خلاصه کرده‌ایم.

در دنیا اگر خودت را مهمان حساب کنی و حق تعالی را میزبان، همه غصه‌ها می‌رود. چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آن‌ها خبر ندارد. از مهمان بابت آنچه در مهمانی خورده است، سوال و مؤاخذه نمی‌کنند. مهمان نه در دنیا و نه در آخرت، حساب و کتاب ندارد.

پس صلاح در مهمان شدن است که خیر دنیا و آخرت در آن است. ما در دنیا و آخرت مهمان خدا هستیم. آداب مهمانی را باید رعایت کرد. باید در بدو ورود صاحبخانه را ملاقات کرد، بعد هر جا که گفت بنشین، نشست و هر چه پذیرایی کرد، بهره برد و به صاحبخانه فرمان نداد و جز آنچه آماده کرده، نخواست و دل به وسائل و منزل صاحبخانه نبست و آرزوی مالکیت آنها را نکرد.

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود. همه اوضاع را به هم ریخته بود. وقتی پدر وارد شد، مادر شکایت او را به پدرش کرد. پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت. پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه در‌ها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد! خودش را به سینه پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد. شما هم هر وقت دیدید اوضاع بیریخت است به سوی خدا فرار کنید: «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله» هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آن را به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ‌تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می‌آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از رَبَّت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دهه اول ذیحجه می‌فرماید: «به عدد همه چیزهای عالم، لا اله الا الله.»

هر وقت در زندگی‌ات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است. زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع «گرفته یار» است.

گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه‌ها مال گذشته و آینده است. حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه‌ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه.

چقدر نمازی که حمد خدایش را بکند لذیذ و پاک است، آیا این بابِ مزاج نیست؟ به هنگام نماز با صاحبش تماس می‌گیرد، آیا جا دارد که از بابت آن مزد بخواهد؟ آیا هیچ مزدی بهتر از نماز می‌شود تصور کرد؟ از الان تا پنجاه روز دیگر قرار می‌گذاریم که یک چیزی بنویسید که بتواند مزد نماز باشد و از خود نماز بهتر باشد.

لابد مزد، باید بهتر از خودِ کار باشد… برای روزه هم همین طور. برای دست بر سر یتیم کشیدن چیزی را پیدا کن که از آن بهتر و مزد آن باشد… گفت پس چرا آدمی به هنگام عبادت کُره دارد؟ گفت چون نمی‌داند که چه کاره است. خیال می‌کند خداوند کار شاقی بر عهده‌اش گذاشته است. لذا با خُلق تنگ می‌رود و می‌دانید که خلق تنگ قرب نمی‌آورد.

موت را که بپذیری، همه غم و غصه‌ها می‌رود و بی‌اثر می‌شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه‌هایت کم می‌شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظر کوچک می‌کند و آخرت را بزرگ. حضرت امیر علیه السلام فرمود: یک ساعت دنیا را به همه آخرت نمی‌دهم. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن.

اگر کسی قانع باشد امروز زندگی خیلی ساده است. سابق خیلی سخت بود. آنچه امروز زندگی را بر افراد سخت کرده بَرج است نه خرج‌های واقعی و ضروری. آن هم که ‌‌نهایت ندارد. اما اگر به ضروریات اکتفا کنند، زندگی خیلی ساده می‌گذرد.

اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره‌ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی‌ریخت می‌شود… همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا. بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پَکَر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. آن وقت غمت را از بین می‌برد.

اگر غلام خانه‌زادی پس از سال‌ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می‌کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم.

هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده‌ها و مرده‌ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصه‌دار که می‌شوید، گویا بدنتان چین می‌خورد و استغفار که می‌کنید، این چین‌ها باز می‌شود.

جان دادن بهتر از جان کندن است. مؤمن جانش را با محبت تقدیم می‌کند و جان کافر را با زور می‌گیرند. حالا که هر چه دنیایی است، بالأخره رفتنی است، چه بهتر که خود آدم آن را به دوست تقدیم کند و در راه خدا بدهد.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید