ماجرای دیدار ۱۴۰ دقیقه‌ای پوتین با سردار سلیمانی

سوریه

به نقل ازصدانیوز،فرمانده سابق مستشاران ایرانی در سوریه  از جنگ ۷ ساله سوریه و نبرد با داعش گفت و به بازخوانی تاریخ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی پرداخت. در میان فرماندهان سپاه در سال‌های جنگ، ۳ نفر از بقیه سن و سال بیشتری داشتند و به پیرمردهای سپاه معروف بودند. یعنی در مقطعی که میانگین […]

به نقل ازصدانیوز،فرمانده سابق مستشاران ایرانی در سوریه  از جنگ ۷ ساله سوریه و نبرد با داعش گفت و به بازخوانی تاریخ دفاع مقدس و انقلاب اسلامی پرداخت.

در میان فرماندهان سپاه در سال‌های جنگ، ۳ نفر از بقیه سن و سال بیشتری داشتند و به پیرمردهای سپاه معروف بودند. یعنی در مقطعی که میانگین سن فرماندهی ۲۳ تا ۲۵ سال بود، اینها سی و یکی دو سال داشتند.

از این جمع سه نفره، نورعلی شوشتری در مهرماه سال ۸۸ در بلوچستان و حسین همدانی در مهر سال ۹۴ در جاده دمشق به حلب به شهادت رسیدند و محمدجعفر اسدی تنها بازمانده آن جمع است که اندکی پیش از شهادت سردار همدانی، جایگزین او به عنوان فرمانده نیروهای مستشاری سپاه در سوریه شده بود.

سردار اسدی متولد سال ۱۳۲۷ در روستای مهدی‌آباد شیراز است و اکنون ۷۱ سال سن دارد. او پیش از انقلاب اسلامی برای امرار معاش به کشور کویت رفت و در اوج مبارزات علیه رژیم شاهنشاهی به کشور برگشت و با نهضت انقلاب اسلامی همراه شد؛ به‌دنبال مبارزات انقلابی همراه با خانواده خود به نورآباد ممسنی مهاجرت کرد و در آنجا با آیت الله مدنی (شهید محراب) که به آن شهر تبعید شده بود، آشنا شد.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه پاسداران، پیش از آنکه سپاه استان فارس تشکیل شود، حکم تأسیس سپاه نورآباد را از جواد منصوری اولین فرمانده سپاه دریافت کرد و با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از جوانان نورآباد عازم خوزستان شد، ابتدا به پادگان گلف رفت و سپس مسئول محور فارسیات و پس از آن مسئول محور آبادان شد. با تشکیل تیپ‌های سپاه، تیپ امام حسن مجتبی(ع) به‌ فرماندهی وی تشکیل شد و پس از آن به قرارگاه فتح رفت.

در سال ۱۳۶۱ با سازماندهی تیپ‌ها بر اساس تقسیمات جغرافیایی (استانی)، فرماندهی تیپ ۳۳ المهدی (عج) را برعهده گرفت و تا پایان جنگ فرمانده این یگان ماند و در عملیات‌های بزرگی همچون رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ و ۲، خیبر، بدر، والفجر۸، کربلای ۴ و ۵ و عملیات مرصاد یگان خود را فرماندهی کرد.

سردار اسدی پس از جنگ به‌مدت ۴ سال فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا و سپاه پنجم باقرالعلوم (ع) در شمالغرب کشور بود. وی پس از آن به ستاد کل سپاه رفت و به‌مدت یک سال معاون بازرسی سپاه شد.

اسدی همچنین ۶ سال فرمانده لشکر ۱۹ فجر استان فارس شد و پس از آن به تهران آمد و به جانشینی فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. این سردار دوران دفاع مقدس، پس از ۶ سال جانشینی فرماندهی نیرو، به ستاد کل نیروهای مسلح رفت و به‌مدت ۳ سال جانشین بازرسی ستادکل شد.

وی در تیرماه سال ۸۷ با حکم فرمانده معظم کل قوا به سمت فرماندهی نیروی زمینی سپاه منصوب شد و تا اردیبهشت سال ۸۸، عهده‌دار این مسئولیت بود.

اسدی سپس به ستاد کل نیروهای مسلح رفت و پس از آن برای چند سال در لبنان و سوریه حضور یافت و حتی فرماندهی نیروهای ایرانی در سوریه را نیز برعهده گرفت. او اکنون معاون بازرسی قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء(ص) است.

آنچه در ادامه خواهید خواند، مشروح گفتگوی تفصیلی با سردار محمدجعفر اسدی در قالب سلسله گفتگوهای “با فرماندهان” است.

 

در ابتدای گفتگو اگر لطف بفرمایید کمی در مورد خودتان و خانواده‌تان صحبت بفرمایید؛ اینکه اهل کجا هستید و کودکی شما در کجا سپری شد؟

سردار اسدی: تاریخ تولد واقعی من ۱۳۵۷ است؛ باقی عمر در دوران طاغوت را نباید حساب کرد.

در ابتدای دهه ۱۳۲۰، پدر و مادرم که در منطقه ۵ شیراز زندگی می‌کردند، از سوی خداوند صاحب اولادی شدند که نام او را امان‌الله گذاشتند. امان‌الله، دو سه سال زنده بود و بعد از دنیا رفت. خداوند فرزند دیگری به آن‌ها داد که نامش را محمدجعفر گذاشتند. او نیز پس از مدتی از دنیا رفت. خداوند، اولاد دیگری هم به آن‌ها داد که نام محمدکاظم را برایش انتخاب کردند. او هم متاسفانه از دنیا رفت.

پدر و مادرم خیلی مستاصل و ناراحت شده بودند تا اینکه خداوند فرزند دیگری به آن‌ها داد که اسمش را غلامعلی گذاشتند. گوشش را سوراخ کردند و حلقه‌ای هم در آن انداختند تا نشان غلامی حضرت امیرالمومنین (ع) باشد. موهایش را هم گذاشتند بلند شود تا بعد از اصلاح در مشهد، به اندازه وزنش طلا صدقه بدهند. همچنین قربانی دادند و هر کاری توانستند کردند تا فرزندشان سالم بماند. غلامعلی منم.

برای آن سه پسری که از دنیا رفتند، سه شناسنامه گرفته بودند. قیمت هر شناسنامه هم ۵ تومان بود که پول کمی نبود. کدخدای مهدی‌آباد -که آن روزها ۶ کیلومتر دورتر از شیراز بود و امروز شهر ۲۶ کیلومتر از آن گذشته است- پیشنهاد داد یکی از همین شناسنامه‌ها را به غلامعلی بدهید.

وقتی که من به سن مدرسه رسیدم، شناسنامه محمدجعفر را به من دادند. محمدجعفر، متولد سال ۱۳۲۲ بود، اما من متولد ۱۳۲۷ هستم. در واقع من تا پیش از آنکه به مدرسه بروم، غلامعلی بودم و بعد از آنکه به مدرسه رفتم، محمدجعفر شدم. مادرم هم تا وقتی که در قید حیات بود، مرا غلامعلی صدا می‌زدند.

 پیش از پیروزی انقلاب و در زمانی که فعالیت‌های انقلابی در جامعه رنگ و بوی بیشتری گرفت، شما کجا بودید و چه فعالیتی داشتید؟

سردار اسدی: پیش از انقلاب در زندان بحث بود که آیا می‌توان با شاه مقابله کرد و پیروز شد یا خیر؟ برخی معتقد بودند که شاه خیلی قوی است و مبارزه با او فایده‌ای ندارد. این بحث‌ها بین بزرگان هم مطرح می‌شد، اما امام خمینی (ره) از ابتدا به دنبال سقوط شاه و برقراری حکومت اسلامی بودند و در این مسیر نیز حرکت کردند. عده مقابل می‌گفتند سنگ بزرگ نشانه نزدن است. ما باید شاه را قانع کنیم تا به مذهبیون میدان بدهد.

سید سراج الدین موسوی، عبدالله نوری و حسن ابراهیمی در پاکستان در منزلی بودند که با سیدمهدی هاشمی در ایران ارتباط داشتند و از او خط می‌گرفتند. ما در موضوع انقلاب با آن همراه بودیم، اما خط­مان متفاوت بود.

در اواخر سال ۵۶، برخی معتقد بودند که سقوط شاه مستلزم یک مبارزه ۳۰ ساله است. معلمی در زندان با ما بود که می‌گفت ریشه شاه تا ۱۰ سال آینده کنده خواهد شد؛ اما دیگران می‌گفتند این آقا توجیه نیست و غیر ممکن است تا ۱۰ سال آینده شاهی که از پشتوانه آمریکا، غرب و اسرائیل بهره‌مند است، سقوط کند.

در آن سال‌ها برخی اینگونه فکر می‌کردند و اصلاً امیدی به پیروزی انقلاب نداشتند؛ اما در نهایت شاهد بودیم که در بهمن سال ۵۷ انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و اگر انقلاب تا امروز مجبور به هزینه دادن در مقابل دشمنان خدا و خودش نبود، ایران آبادترین کشور در جهان بود. دشمنان ما جاهلان مدرنی هستند که از تکنولوژی‌های پیشرفته برای نابودی بشر و کسب منافع خود استفاده می‌کنند و ایستادگی در برابر چنین دشمنانی سخت اما بسیار شیرین و گواراست.

البته انقلاب اسلامی در۴۰ سال گذشته در بسیاری از امور موفق بوده که یکی از آن‌ها، موفقیت در مقابله با استکبار جهانی در رأس آن آمریکاست. روزگاری کسی جرات حرف زدن علیه آمریکا را نداشت، اما امروز شاهدیم که در خود غرب علیه آمریکا شعار سر داده می­‌شود.

شما خودتان هم پیش از انقلاب اسلامی مبارزه مسلحانه داشتید؟

سردار اسدی: مبارزات ما مبتنی بر فرمایشات امام خمینی (ره) بود و امام هم مبارزه مسلحانه را قبول نداشتند. ایشان تاکید داشتند که باید انسان‌ها را آگاه و بیدار کرد.

در گروهی که ما پیش از انقلاب داشتیم، پس از جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، شهیدمهدی فیروزی پیشنهاد داد تا ۲۰ عدد مقوای A.3 تهیه کنیم و بر روی آن‌ها احادیث مربوط به مبارزه با ظالم را بنویسیم و پشت شیشه‌های مغازه‌ها نصب کنیم. جمعه‌ها هم این احادیث را جابجا می‌کردیم تا پس از ۲۰ هفته، تمامی احادیث در تمامی مغازه‌ها نصب شده باشد؛ این اولین اقدام ما در راستای مبارزه بود.

البته بعدها که احساس کردیم ممکن است درگیری‌های مسلحانه به وجود بیاید، اسلحه تهیه کردیم، اما از آن استفاده نکردیم؛ چرا که آیت الله مدنی به ما اجازه استفاده ندادند. البته با آن‌هایی که با مردم مقابله می‌کردند، برخوردهایی شد اما مسلحانه نبود.

 

ماجرای سفرتان به پاکستان و سوریه چه بود و در آنجا با چه کسانی آشنا شدید؟

سردار اسدی: گروه‌های بسیاری از مبارزان انقلابی در خارج کشور خصوصاً در پاکستان حضور داشتند. ما هم در هتلی در کراچی اسکان داشتیم که یکی از اعضای این گروه‌ها به دیدن ما آمد و گفت هتل امنیت ندارد و از ما خواست تا به محل سکونتشان در منطقه نظام‌آباد برویم. محل اسکان آنان طبقه دوم خانه‌ای بود که درب مجزایی داشت. سید سراج الدین موسوی، عبدالله نوری و حسن ابراهیمی در آن منزل بودند که با مهدی هاشمی در ایران ارتباط داشتند و از او خط می‌گرفتند. ما در موضوع انقلاب با آن همراه بودیم، اما خط­مان متفاوت بود.

نگاهشان نسبت به انقلاب چگونه بود و چه رویکردی داشتند؟

سردار اسدی: همه به دنبال مبارزه با شاه بودند. ما نیز در این قضیه شریک بودیم، البته اختلافات زیادی هم داشتیم اما آن روزها زمان مناسبی برای بحث و بیان اختلافات نبود. ما مبارزه با شاه را مبنا قرار داده بودیم و هرکسی که در این مسیر قدم برمی‌داشت را خودی می‌دانستیم و تشویق می‌کردیم. البته برخی که شاید اکنون هم در قید حیات نباشند، در کنه فهم و درکشان از انقلاب همراه با امام خمینی (ره) نبودند.

 به سوریه هم سفر کردید؟

سردار اسدی: بله به سوریه هم رفتیم و از آنجا به پاکستان آمدیم و بعد هم به ایران برگشتیم. بعد از هر سفری هم گزارشی خدمت آیت الله مدنی ارائه می‌کردیم.

شهید مهدی فیروزی اگرچه به لحاظ سنی از بنده کوچکتر بود اما مسئول ما و گروه بود. قبل از حضور امام خمینی (ره) در فرانسه، سفر یک ماهه‌ای هم به آنجا داشت. مهدی پس از بازگشت، در گزارشی که خدمت آیت‌الله مدنی ارائه کرد، گفت: «گروهی در فرانسه هستند که به دنبال حکومت در ایران می‌باشند. آیت‌الله مدنی با تعجب پرسید که این افراد چه کسانی هستند؟ مهدی هم گفت: هفت خطی به نام یزدی، لاتی به نام قطب زاده، آدم موذی بنام بنی‌­صدر و…»

ما مبارزه با شاه را مبنا قرار داده بودیم و هرکسی که در این مسیر قدم برمی‌داشت را خودی می‌دانستیم و تشویق می‌کردیم. البته برخی که شاید اکنون هم در قید حیات نباشند، در کنه فهم و درکشان از انقلاب همراه با امام خمینی (ره) نبودند.

 

 پس از انقلاب اسلامی و قبل از اینکه سپاه استان فارس تشکیل شود، شما حکم تشکیل سپاه نورآباد ممسنی را از آقای جواد منصوری (اولین فرمانده سپاه) دریافت کردید. راه‌اندازی سپاه نورآباد با همکاری همان گروه بود؟

سردار اسدی: خیر؛ پیش از انقلاب، ساواک در شیراز به دنبال دستگیری ما بود. بنا بر مشورتی که با اعضای گروه انجام دادیم، قرار شد به یکی از دو شهر کازرون و یا نورآباد ممسنی برویم و چون محمود فیروزی (از اعضای گروه) پدرش خیاط بود، یک مغازه خیاطی برای پوشش فعالیت‌ها ایجاد کردیم. نظر بیشتر اعضا با کازرون بود، اما با دوستان شب به مسجد مشیر شیراز رفتیم و از روحانی مسجد که سیدی به نام علوی بود، خواستیم برای ما استخاره بگیرد. نیت ما بر نورآباد بود و می‌خواستیم که اگر بد آمد به کازرون برویم. آن روحانی قرآن را به دست گرفتند، اذکاری گفتند و قرآن را باز کردند. چند بار به صفحه قرآن نگاه کردند و در این بین به چهره ما هم خیره می‌شد، بعد پرسید: «شما می‌خواهید چه کنید که خداوند در انجام این کار به شما مژده داده است؟» سید علوی به قدری تعریف کرد که ما صبح فردا عازم نورآباد شدیم.

شهید آیت الله مدنی وجه مشترک خاطرات سردار محمدجعفر اسدی و سردار شهید حسین همدانی است. سردار اسدی در دورانی که آیت‌الله مدنی در نورآباد ممسنی تبعید بود با او ارتباط برقرار کرد و با هدایت‌های او به فعالیت‌های مبارزاتی پرداخت. سردار شهید همدانی نیز زمانی که آیت‌الله مدنی در همدان به فعالیت‌های انقلابی و مبارزاتی مشغول بود، با او ارتباط پیدا کرد و در حلقه یاران او قرار گرفت.

چهار روز پس از استقرارمان در نورآباد، آیت‌الله مدنی هم به آنجا تبعید شد که متوجه شدیم آن همه تعاریف به این دلیل بود که ما به انسان بزرگواری مثل آیت الله مدنی وصل خواهیم شد. ما در آنجا کارهای انقلاب را در سطح استان و خارج از استان، انجام می‌دادیم.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله کمیته انقلاب اسلامی را در نورآباد تشکیل دادیم. پس از آن هم شنیدیم که مجموعه‌ای به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کشور بوجود آمده است، از این رو به تهران رفتیم و عنوان کردیم که چون نورآباد منطقه عشایری است و ممکن است اتفاقی رخ بدهد، باید سپاه داشته باشد. آقای منصوری گفت: «ابتدا باید سپاه در مرکز استان شکل بگیرد و سپس در شهرستان‌ها بوجود آید» گفتیم تا سپاه در مرکز شکل بگیرد، ممکن است خوانین توطئه‌ای کنند. آقای منصوری گفت «خیلی خب! چهار تا اسم به من بدهید» حکم تشکیل سپاه نورآباد را گرفتیم و به نورآباد آمدیم.

تسنیم: تجهیزاتی هم دریافت کردید؟

سردار اسدی: حکم را که گرفتیم، پیش محسن رفیق دوست رفتم و گفتم امکانات می‌خواهیم، رفیق دوست گفت: به موقع آمدید. بعد هم یک ماشین نیسان، ۴۰ قبضه اسحله ژ.۳، چند صندوق مهمات یک قبضه آرپی جی۷ با شش موشک، ۲ دستگاه بی سیم پی.آر.سی ۷۷ و … به ما داد. از پادگان خلیج (از مقر حاج محسن رفیق دوست در خیابان پاسداران) حرکت کردیم و وقتی به میدان بهارستان رسیدیم، نیروهای کمیته جلوی ما را گرفتند و پرسیدند: «در ماشین چه دارید؟» گفتم: «اسلحه». تا گفتم اسلحه، فوراً گفت بزنید کنار. برادری که در پادگان خلیج به ما کمک کرد تا اسلحه‌ها را در ماشین بگذاریم، ظاهراً عضو کمیته هم بود، ما را که دید، وساطت کرد تا برویم. یک موتور به ما مأمور کرد تا بهشت زهرا با ما همراه شد تا دیگر جلوی ما را نگیرند.

 شما از جمله افرادی بودید که با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، ابتدا وارد پادگان گلف (پادگان مشهور فرماندهان در زمان جنگ که در اهواز مستقر بود) شدید و سپس به محورهای عملیاتی رفتید. در پادگان گلف چه کسانی حضور داشتند؟

سردار اسدی: من دوره سربازیم را در دزفول گذرانده بودم و با محیط آنجا آشنایی داشتم، لذا وقتی به اهواز رسیدیم به سپاه اهواز رفتیم تا نامه‌ای بگیریم و به دزفول برویم. وقتی به آنجا رفتیم، برادری به ما گفت “امورات جنگ به ما ربطی ندارد. به جاده زرگان بروید. در آنجا مدرسه‌ای است که حاج داود کریمی امورات جنگ را در آنجا انجام می‌دهند.”

ستاد عملیات جنوب پیش از گلف در آن مدرسه مستقر بود و در روز ۲۰ مهر ۵۹ ، ستاد به گلف منتقل شد. در آن مدرسه حاج داود و فردی به نام حاج طاهر حضور داشتند. با حاج داود سلام و علیک کردیم که ایشان به خوبی با ما برخورد کرد و پرسید از کجا آمده‌اید و چه چیزهایی همراه با خود دارید؟ وقتی توضیح دادم، خیلی خوشحال شد و سپس اسم مرا پرسید و گفت: از شما خواهش می‌کنم که از رفتن به دزفول منصرف شوید؛ چرا که عراقی‌ها می‌خواهند یک پل روی کارون بزنند تا آبادان را به محاصره در بیاورند و یک پل بزنند تا اهواز را دور بزنند شما بهتر است به یکی از دو منطقه بروید.

پس از توضیحات حاج داود، به حیاط مدرسه آمدم که دیدم آقا رحیم صفوی با یک سامسونت در دست و یک اسلحه کمری در کمرش وارد مدرسه شد.

پادگان گلف مرکز فرماندهی جنگ سپاه در جنوب بود که فرماندهان سپاه با حضور در این پادگان به تصمیم‌گیری در مورد عملیات‌ها می‌پرداختند. داوود کریمی، حسن باقری، رحیم صفوی و غلامعلی رشید از جمله فرماندهان پادگان گلف بودند.

 شما سردار صفوی را می‌شناختید؟

سردار اسدی: در جلساتی که در تهران برگزار شده بود، ایشان را دیده بودم و می‌شناختم. ایشان در آن جلسات گفته بود که ما در اصفهان نارنجک تولید می‌کنیم که به اصفهان رفتیم و از مجموعه‌شان هم بازدید کردیم.

اوایل سال ۵۸ جلسه‌ای در پادگانی که آن روزها به آن خلیج گفته می‌شد، برگزار شد و موضوع جلسه هم تصویب چارت تشکیلاتی سپاه بود. در آن جلسه تصویب شد که شورای سپاه‌های مراکز استان‌ها هفت نفره و شورای سپاه‌های شهرستان‌ها، ۴ نفره باشد. آقایان سالک و صفوی از اصفهان به آن جلسه آمده بودند. آقای رشید هم از دزفول آمده بود. من در آنجا با برخی از این دوستان آشنا شدم.

آقا رحیم بنده را که دیدند، گفتند اینجا مسئول کیست و چه کار می‌کنند؟ که بنده خدمت ایشان توضیح دادم. سپس به اتفاق آقا رحیم، خدمت حاج داود کریمی رفتیم. حاج داود در اتاقی نشسته بود که نقشه‌ای با مقیاس یک پنجاه هزارم را به همراه داشت. آن نقشه را از ارتش گرفته بود و ۲ کپی از آن را هم به ما داد. من هنوز هم آن کپی نقشه را به عنوان یادگاری از روزهای نخست دفاع مقدس نگه داشته‌ام.

در آن جلسه تصمیم گرفته شد تا آقا رحیم همراه با نیروهای اصفهانی به مقابله با دشمن بپردازد، برای اینکه دشمن روی کارون پل نزند و به سمت آبادان نرود. ایشان به آن منطقه رفتند ولی وقتی رسیدند، پل زده شده بود و مجبور شدند در دارخوین و محمدیه خط تشکیل بدهند. آنجا پایگاه اصلی نیروهای اصفهان شد ما هم به محور فارسیات رفتیم و علیرغم اینکه دشمن سر پل شناسایی کرده بود با حضور رزمندگان در فارسیات نتوانستند پلی نصب کنند.

سرلشکر رشید در دوران دفاع مقدس یکی از یاران بسیار موثر محسن رضایی بود و شاید هیچ کس مانند آقای رشید، حسن باقری را نمی‌شناخت. ایشان تلاش داشته همواره خود را در سایه نگه دارد و حاضر نیست خود را نشان بدهد. فهم و درک وی بسیار بالاست، مسائل را عمیق‌تر می‌بیند و موضوعات را جدی‌تر دنبال می‌کند.

شما دوستی بسیار نزدیکی با سرلشکر رشید دارید. این دوستی از کجا شروع شد؟

سردار اسدی: آقای رشید از دوران نوجوانی دارای نبوغ خاصی بود و با شرکت در جلسات مذهبی و سخنرانی‌ها، همراه با انقلاب شد. ایشان قبل از اینکه به سربازی برود، در جریان مبارزات چند بار دستگیر شد و به زندان رفت و در زندان هم مورد شکنجه قرار گرفت.

ایشان در خانواده‌ای فقیر اما مذهبی به دنیا آمد و گرچه کم حرف است، اما متفکر است و مسائل را به خوبی تجزیه و تحلیل می‌کند. در دوران دفاع مقدس یکی از یاران بسیار موثر محسن رضایی بود و شاید هیچ کس مانند آقای رشید، حسن باقری را نمی‌شناخت. ایشان تلاش داشته همواره خود را در سایه نگه دارد و حاضر نیست خود را نشان بدهد. فهم و درک وی بسیار بالاست، مسائل را عمیق‌تر می‌بیند و موضوعات را جدی‌تر دنبال می‌کند.

هیچ‌کس به اندازه حسن باقری به ایشان نزدیک نبود. یک روز در گلف، حسن آقا یک اسکناس ۲۰ تومانی روی میز رشید گذاشت. رشید نگاهی کرد و گفت: این چیست؟ حسن آقا پاسخ داد: این را بگیر و حداقل جواب سلام ما را بده. هم ما و هم برادر رشید خندیدیم یعنی آقا رشید بسیار آرام است و در عین حال مقتدر است. به قدری تو خودش بود که با بهترین دوستش هم چنین وضعیتی داشت. البته ایشان بسیار متدین و باتقواست و خصوصیت‌های زیبایی دارد که کمتر کسی از آن‌ها مطلع است. این خصوصیات باعث شد که بنده از همان روزهای نخست دفاع مقدس به ایشان علاقه‌مند شوم و در عملیات آزادسازی خرمشهر که ایشان فرمانده قرارگاه فتح بودند بنده را به سمت رئیس ستاد قرارگاه گماردند و پس از عملیات به تیپ المهدی که بعداً لشکر۳۳ المهدی شد رفتم و پس از این عملیات تا پایان دفاع مقدس در لشکر المهدی بودم.

سرلشکر غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء (ص) است که پیش از انقلاب اسلامی با گروه منصورون وارد فعالیت‌های مبارزاتی شد و پس از انقلاب با پیوستن به سپاه در کنار حسن باقری به یکی از طراحان عملیاتی دفاع مقدس تبدیل شد که سرلشکر محسن رضایی فرمانده اسبق کل سپاه از او به عنوان استراتژیست یاد می‌کند و سردار اسدی هم معتقد است که او فرماندهی است که همواره خود را در سایه نگه داشته است.

 شما پس از پایان جنگ به سپاه پنجم و لشکر عاشورا رفتید و مسئول تامین امنیت بخشی از مرزهای شمالغرب کشور شدید. در این دوران درگیری‌هایی هم با ضد انقلاب داشتید؟

سردار اسدی: مقابله دشمن با انقلاب از همان بدو تولد انقلاب آغاز شد و ضد انقلاب از درب دانشگاه تهران تا استان‌های مرزی همچون کردستان، سیستان و بلوچستان، جنگل‌های شمال و خوزستان حضور داشت. در دوران دفاع مقدس فعالیت‌های ضدانقلاب کم شد؛ اما متوقف نشد. به محض اینکه دوران دفاع مقدس به پایان رسید، ضدانقلاب فعالیت‌های خود را شدت بخشید. پس از دفاع مقدس تامین امنیت مرز بانه به لشکر عاشورا سپرده شد و با ضدانقلاب از جمله کومله و دموکرات درگیر بودیم.

 درگیری سنگینی هم داشتید؟

سردار اسدی: لشکرکشی و درگیری سنگین نداشتیم. با گروه‌های تروریستی مقابله می‌شد و برخی به هلاکت می‌رسیدند. برخی اسیر می‌شدند. برخی فرار می‌کردند و تعدادی هم پناهنده می‌شدند.

 

 در سال‌های اخیر، خصوصاً پس از شهادت سردار همدانی در سوریه، عکسی از شما در کنار سردار سلیمانی و سردار شهیدهمدانی منتشر شد که عکس جالبی بود. در مورد این عکس بفرمایید که کجا بود؟

سردار اسدی: برای پاسخ باید ابتدا از امام خمینی (ره) بگویم. امام نخست ایمان به خداوند داشتند. دوم به راهی که انتخاب کرده بودند و سوم اینکه امام به امتی که خداوند در مسیر ایشان قرار داد، ایمان داشتند و چهارم، ایمان امام به عاقبت کار خود بود.

خداوند هم بر امام خمینی (ره) منت گذاشت و نسلی را در اختیار ایشان قرار داد که قبل از این، چنین نسلی را سراغ نداریم. انسان‌های جوان و کم سن و سالی از میان این امت برخاستند که کارهای بزرگی انجام دادند بلکه بحمدالله با اینکه شهدای عزیزی را از دست دادیم مثل شهید باکری، شهید خرازی، احمد کاظمی، محمد ابراهیم همت، مصطفی ردانی­‌پور و … لکن شما شاهد هستید که سلف شهدا کسی همچون سردار حاج قاسم سلیمانی امروز با استکبار چه می‌کنند.

خداوند در این مقطع زمانی، شخصیت‌هایی را به امام خمینی (ره) اعطا کرد که شاید در آینده در این حد نداشته باشیم. اینان تا وقتی که هستند، به نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی خدمت می‌کنند. امروز خدمت‌های سردار قاسم سلیمانی بر مردم منطقه پوشیده نیست. او شخصیتی بین‌المللی است که تمام قد در برابر استکبار جهانی ایستاده و کارهایی که نشدنی به حساب می‌آمد را شدنی کرده است.

تصویر فوق آخرین تصویر از سردار شهید همدانی است که ساعاتی پیش از شهادتش در دمشق و در کنار سردار سلیمانی و سردار اسدی به ثبت رسید. سردار همدانی مهرماه ۹۴ وقتی سردار اسدی فرماندهی مستشاران ایرانی در سوریه را برعهده داشت، در مسیر دمشق به حلب به شهادت رسید.

 

شهید همدانی هم یکی از دوستان خوب ما در دوران دفاع مقدس بود. ایشان در روزهای سخت انقلاب، خوش درخشید و در زمانی به سوریه رفت که آنجا ناامن بود. از فرودگاه دمشق تا شهر دمشق، چند بار به‌سوی ماشینش تیراندازی شد که مجبور شد با نفربر به شهر برود. در آن روزها حاج حسین همدانی یار آقای سلیمانی بود و به مدت ۳ سال توانست در قالب کار مستشاری مبارزه با داعش را سر و سامان بدهد و حتی خود را به حلب برساند و کسانی که در حلب در محاصره بودند را نجات دهد. در جنوب سوریه نیز خود را به سویدا و درعا رساند. سردار همدانی کارهای بزرگی در سوریه انجام داد. آن زمانی هم که بنده در سوریه مسئولیت داشتم، سردار همدانی دلش در سوریه بود و کارهای آنجا را پشتیبانی و نفرات را سازماندهی می‌کرد.

اما ماجرای عکس، عکس مربوط به چند ساعت پیش از شهادت سردار همدانی است. سردار قاسم سلیمانی و حسین همدانی و اینجانب جلسه‌ای در دمشق داشتیم و قرار بود بعد از ناهار، دو نفری به حلب برویم، البته گفتم من جلسه‌ای دارم و بعد از آن جلسه به حلب می‌رویم. سردار همدانی مخالفت کرد و گفت اگر با یک ماشین برویم و اتفاقی رخ بدهد، ما را ملامت می‌کنند که هر دو در یک ماشین بودند. لذا من می‌روم و شما بعد از جلسه بیایید. که ایشان رفتند و در مسیر حلب به شهادت رسیدند.

 با توجه به اینکه شما در سوریه مسئولیت داشتید، وضعیت امروز سوریه را در مقایسه با روزهای اول بحران چطور ارزیابی می‌کنید؟ نقش آمریکا، غربی‌ها و صهیونیست‌ها در کمک به تروریسم چیست؟

سردار اسدی: بساطی که در سوریه به‌وجود آمد بر سر شخص بشار اسد انقلابی فرزند حافظ اسد بود. در دوران دفاع مقدس تنها یک نفر و یک کشور با فهم، شعور، درک و معرفت از ایران دفاع کرد و آن هم حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود. قذافی در دوران جنگ به ما کمک می‌کرد اما به اندازه درک و معرفت حافظ اسد نبود. قذافی در مرام و ساختار دیگری بود. دیگر کشورها بخصوص تعدادی از کشورهای حاشیه خلیج فارس و دیگر شیاطین به سرکردگی شیطان بزرگ در برابر ایران بودند.

ما به دلیل دوستی کشور سوریه و حافظ اسد با ایران، توانستیم به هسته اولیه مقاومت و حزب الله کمک کنیم. مقام معظم رهبری از ابتدا نیز تاکید بر این داشتند که ایران نباید در لبنان ریشه بزند بلکه باید به مانند قَیّمی در کنار درخت حزب الله کمک کند تا آن درخت بزرگ و تناور شود و در مقابل باد و طوفان از آن درخت محافظت کند. تناور شدن درخت حزب الله نیازمند پذیرش آن از طرف محیط و منطقه است؛ منطقه‌ای که در یک سوی آن فلسطین اشغالی و در سوی دیگر آن سوریه قرار دارد. آن کشوری که مجال داد تا درخت حزب الله تناور شود، سوریه بود.

در دوران دفاع مقدس تنها یک نفر و یک کشور با فهم، شعور، درک و معرفت از ایران دفاع کرد و آن هم حافظ اسد رئیس جمهور سوریه بود.

در دیداری سیّد حسن نصرالله گفت: در دوران ریاست جمهوری حافظ اسد، سوریه یک فشنگ هم به ما نداد. اما همین قدر که راه باز بود تا با ایران ارتباط داشته باشیم. خوشحال بودیم. پس از اینکه بشاراسد رئیس جمهور شد، برای عرض تسلیت به دلیل فوت پدرش و عرض تبریک به دلیل انتخابش به عنوان رئیس جمهور به سوریه رفتیم. بشاراسد به من گفت که برای من شما در اولویت هستید.

نصرالله ادامه می‌دهد و می‌گوید که بشاراسد به من گفت این احمق‌ها (آمریکایی‌ها) دو نفر از قطر و عربستان سراغ من فرستادند و گفتند که شما در لبنان بمانید و در آنجا همه کاره باشید، حتی خودتان با دو لشکر در مرز فلسطین اشغالی آرایش بگیرید، اما فقط حزب الله را خلع سلاح کنید. من به آن‌ها گفتم که شما برای این ماموریت، دو فرضیه دارید که یک فرضیه صحیح و یک فرضیه غلط است. فرضیه اول شما این است که بشار جوان است و این صحیح است، اما فرضیه دوم شما این است که بشار چون جوان است، احمق هم هست. این فرضیه غلط است. امروز در جنوب لبنان در کنار هر درخت و هر تخته سنگی یک سرباز حزب اللهی رایگان از دمشق حفاظت می‌کند، آن وقت من اینها را بردارم و ۲ تا تابلو آنجا بگذارم که در یک ساعت اسرائیلی‌ها آن را بر می‌دارند و این حماقت است.

سوریه را تهدید کردند که از لبنان خارج شود و علیرغم تحلیل­‌هایی گوناگون که در منطقه صورت می‌گرفت، سوریه از لبنان خارج شد و همه چیز را به حزب الله واگذار کرد و یک نفر به اسم شهید محمد سلیمان را به عنوان رابط و نماینده خودش و حزب الله قرار داد. یک بار نیمه‌های شب همراه با عماد مغنیه به درب منزل محمد سلیمان رفتیم که ایشان هم با روی گشاده ما را تحویل گرفت و گفت: سیدالرئیس به من دستور داده است که هرچه می‌خواهید به شما بدهم. این دیدار مربوط به سال ۲۰۰۴ یا ۲۰۰۵ است. سوری‌ها کمک‌های خوبی به حزب الله کردند.

در جریان جنگ ۳۳ روزه نیز سوریه مرزها را باز کرد و دستور داد که هر لبنانی با هر دین و منشی می‌تواند به سوریه بیاید. سوری‌ها مدارس را هم در اختیار آنان قرار دادند و در هنگام برگشت خانواده‌های لبنانی، به هرکدام هدیه‌ای دادند.

طبیعتاً استکبار برنمی‌تابد که چنین فردی رئیس جمهور سوریه باشد. در این راستا، طراحی‌هایی انجام دادند و از بیداری اسلامی نیز سوء استفاده کردند و آشوب‌ها و درگیری‌ها را به سوریه کشاندند که از درعا آغاز شد. برخی کشورهای منطقه همچون عربستان، قطر و ترکیه نیز پشتیبانی‌های تسلیحاتی زیادی از این تحرکات انجام دادند. در ادامه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها وقتی که دیدند، کاری از اینها ساخته نیست، خود وارد صحنه شدند.

غربی‌ها و آمریکایی‌ها تصورشان این بود که بشاراسد توان تحمل این فشارها را ندارد و ظرف چند روز یا فرار می‌کنند یا تسلیم می‌شوند، اما قاسم سلیمانی دست توانمند ولایت فقیه پشت سر بشار اسد قرار گرفت و هفت سال مردانه ایستادگی کرد و به لطف خدا در برابر استکبار سربلند شد.

 

 برخی این طور مطرح می‌کنند که جبهه مقاومت با ورود روس‌ها بود که به موفقیت رسید و توانست پیروزی‌های مهم و تعیین کننده‌ای را بدست بیاورد، نظر شما در این باره چیست؟

سردار اسدی: اینکه بعد از مساعدت روسیه جبهه مقاومت تقویت شد، حرف درستی است؛ اما برای روشن شدن موضوع باید توضیح داده شود. اولاً این موضوع را از خود سوری‌ها باید پرسید. بیشتر آن چیزهایی که دیگران مغرضانه بیان می‌کنند دروغ است. در ثانی در ابتدای جنگ، مسلحین به ۴۰۰ متری کاخ بشاراسد رسیده بودند و آنجا را با خمپاره می‌زدند، امّا آن کسانی که توانستند سوریه را به لطف خدا نجات بدهند مردم، نظامیان سوریه و مستشاران نظامی ایرانی با برنامه‌­ریزی سرباز ولایت سردار سلیمانی با پرچم دفاع از حرم و شهیدانی هم چون سردار شهید حاج حسین همدانی بودند.

سردار سلیمانی به پوتین تفهیم کرد که سوریه آخرین سنگر جبهه شرق است و اگر این را از دست بدهید، غربی­‌ها ارزشی برای شما قائل نیستند.

پس از چهار سال مبارزه و مقاومت ایران در سوریه سردار سلیمانی در سفری به روسیه بود که به مدت دو ساعت و بیست دقیقه با پوتین دیدار و گفتگو کرد تا روس‌ها را قانع کند در سوریه حضور یابند. مصطفی بدرالدین به من می‌گفت به لحاظ دیپلماتیک هر فرد در هر سطحی در مدت زمان مشخصی می‌تواند با رئیس جمهور کشوری مانند روسیه دیدار کند و وقتی که شنیدم سردار سلیمانی دو ساعت و بیست دقیقه با پوتین دیدار کرده، خیلی تعجب کردم.

سردار سلیمانی به پوتین تفهیم کرد که سوریه آخرین سنگر جبهه شرق است و اگر این را از دست بدهید، غربی­‌ها ارزشی برای شما قائل نیستند.

به هرحال روسیه قدرتی است که اگر به میدان آمد از این پیروزی سهم خود را می‌برد، اما مغرضان  برای کم رنگ کردن عظمت جمهوری اسلامی ایران، موضوعاتی را مطرح می‌کنند تا بگویند این پیروزی‌ها متعلق به ایران نیست.

 آن زمانی که شما فرماندهی مستشاران نظامی در سوریه را برعهده داشتید، هماهنگی‌ها بین مستشاران ما و روس‌ها چگونه انجام می‌شد؟

سردار اسدی: در برخی عملیات‌ها باید حتماً با هم هماهنگ می‌شدیم تا محلی را که بمباران می‌کنند، خالی از حضور نیروهای سوریه‌ای و ما باشد.

 بنابراین می‌شود گفت که روس‌ها پشتیبان نیروهای زمینی بودند؟

سردار اسدی: نیروهای زمینی سوریه به مدت چهار سال بدون حضور روس‌ها پشتیبانی زمینی و هوایی شدند. حضور آن‌ها به پشتیبانی هوایی کمک کرد و قدرت پشتیبانی را افزایش داد. پشتیبانی هوایی صد درصد توسط روس‌ها انجام نمی‌شد؛ چرا که یگان‌های توپخانه‌ای، خمپاره‌ای، پهپادی، بالگردی و هوایی سوریه بیش از حضور روس‌ها نیز فعال بودند. اینگونه نیست که بگوییم، اگر روس‌ها نمی‌آمدند، هیچ پیروزی کسب نمی‌شد.

 

هماهنگی بین مستشاران ایرانی و نیروهای حزب الله در سوریه چگونه بود؟

سردار اسدی: در جریان جنگ سوریه، شش ارتش شکل گرفت و تقویت شد که برای آینده جهان اسلام، جبهه مقاومت، انقلاب اسلامی و ان شاءالله پشتوانه‌ای برای لشکر حضرت مهدی (عج­ الله تعالی فرجه الشریف ارواحناه فدا) خواهد بود. یکی از آنان نیروهای حزب الله بود که برای اولین بار طعم شیرین پیروزی و آزادسازی شهرها را تجربه کردند. حزب الله در جریان آزادسازی قلمون کاری کرد کارستان. ماجرای عقب نشینی اسرائیل از سرزمین­‌های جنوبی لبنان متفاوت است و اکنون اسرائیلی‌ها نگران هستند. آن‌ها فکر می‌کردند حزب‌الله تجربه‌ای نداشت اما اکنون تجربه هجوم به دشمن و تسلط بر شهرها و سرزمین‌ها را به دست آورده است و در میدان، جنگ شهری را آموزش دیده است.

ارتش‌های دیگری نیز از افغانستانی‌ها و پاکستانی‌ها به وجود آمدند که برای آینده جهان اسلام، جبهه مقاومت و انقلاب اسلامی مفید خواهند بود. همچنین ارتشی در سوریه به وجود آمد که دفاع وطنی نام دارد و سردار سلیمانی و شهید حاج حسین همدانی برای بوجود آمدن آن بسیار تلاش کردند. جنگ در سوریه تجربه‌ای مفید برای جهان اسلام بود.

 

ارتفاعات جولان یکی از موضوعات مهم در سوریه است. آیا به نظر شما جولان در آینده آزاد خواهد شد؟ و اینکه عکس العمل اسرائیل به عملیات آزادسازی احتمالی چه خواهد بود؟

سردار اسدی: حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: من تمامی امور را با مردم در میان می‌گذارم الا مسائل جنگ را. سوال شما معطوف به آینده و جنگ آینده است که یقیناً این جنگ صورت خواهد گرفت.

فقط همین را می‌گویم که همانگونه که انقلاب اسلامی به چهل سالگی رسید و به کوری چشم دشمنان به چهارصد سالگی هم خواهد رسید، جولان و قدس هم آزاد می‌­شود ان­شاءالله بلکه نسل شما هم خواهد دید که تل آویو به چه وضعیتی خواهد افتاد.

 

 آمریکایی­‌ها و غربی­‌ها عنوان کردند که اگر حکومت سوریه هم ساقط نشود، حداقل شرایطی در سوریه به وجود می‌آید که جبهه مقاومت مشغول خود می‌شود و سوریه هم دیگر نمی‌تواند از حزب‌الله حمایت کند. آیا با گذشت ۷ سال از جنگ سوریه، چنین وضعیتی به وجود آمده است؟

سردار اسدی: اگر نگاهی به تاریخ بیاندازیم، بیشتر پیشرفت‌ها پس از جنگ‌ها بوده است، چرا که جنگ‌ها فشارهایی را بوجود می‌آورند که موجب ابداع ابتکارها و خلاقیت‌هایی در کشورهای مورد حمله قرار گرفته خواهد شد. تمامی کشورهای پیشرفته کنونی نیز پس از جنگ جهانی دوم و با تلفات فراوان به شکوفایی رسیدند. سوریه نیز قطعاً پیشرفت خواهد کرد.

حزب الله لبنان هم با تجاربی که در جنگ سوریه کسب کرده است دیگر نیازی به دریافت تسلیحات ندارد و در تولید تجهیزات و تسلیحات نظامی به خودکفایی رسیده است. به عبارت دیگر درخت حزب الله تناور شده و روی پای خود ایستاده است.

در آن سو نیز شاهد افول قدرت آمریکا و اسرائیل طی ۴۰ سال اخیر هستیم. در دنیا مرسوم است که ابتدا کشوری به وجود می‌آید و سپس بر اساس بضاعت خود ارتشی را شکل می‌دهد، اما تنها جایی که توسط انگلیس خبیث، ابتدا ارتش­‌اش درست شد و سپس آن ارتش برای خود سرزمین اسلامی را غصب و کشور جعلی درست کرد، اسرائیل بود. ما این کشور جعلی را به رسمیت نمی‌شناسیم، اما متاسفانه برخی از کشورهای عربی تحت فشار شیطان بزرگ اسرائیل را به رسمیت شناختند. اینها که ظرف ۶ روز ارتش‌های مصر، اردن و سوریه را شکست دادند، در جنگ ۳۳ روزه در برابر حزب الله چه کردند؟ و در پایان چه اتفاقی افتاد؟

صهیونیست‌هایی که عبارت «جنگ شش روزه» را برای خود توهین می‌دانستند و آن جنگ را شش ساعته می‌دانستند، چرا پس از ۳۰ سال که همه استکبار پشت سر آن‌ها بودند و سلاح‌های پیشرفته‌تری در اختیار آن‌ها گذاشتند در برابر یک گروه و نه یک کشور شکست خوردند؟

اسرائیلی‌ها در جنگ ۳۳ روز مهماتشان تمام شد و پل هوایی از انگلیس و آمریکا بوجود آمد تا به آنان مهمات‌رسانی شود که در نهایت در روز سی و سوم، اسرائیل مجبور به درخواست آتش بس شد. حزب الله هم اعلام کرد که ما آخرین گلوله را می‌زنیم و اگر جواب ندادید، آتش بس را قبول می‌کنیم. این نوع آتش بس برای اسرائیل چه معنایی دارد؟

اسرائیلی‌ها در جنگ ۳۳ روز مهماتشان تمام شد و پل هوایی از انگلیس و آمریکا بوجود آمد تا به آنان مهمات‌رسانی شود که در نهایت در روز سی و سوم، اسرائیل مجبور به درخواست آتش بس شد. حزب الله هم اعلام کرد که ما آخرین گلوله را می‌زنیم و اگر جواب ندادید، آتش بس را قبول می‌کنیم. این نوع آتش بس برای اسرائیل چه معنایی دارد؟

پیش از انقلاب اسلامی بنده در لشکر ۹۲ زرهی مشغول خدمت بودم. ایران نفربرهای ام.۱۱۳ از آمریکا خریداری کرده بود که تعدادی از آن را به لشکر۹۲ دادند. گروهبانی از آمریکا برای تحویل آن نفربرها به تیپ دزفول آمده بود. آن وقت تیمسار مخاطب رفیعی فرمانده تیپ ما بود. پس از ادای احترام نظامی تیپ به آن گروهبان آمریکایی، پشت تریبیون آمد و گفت ما میهمان عزیزی از ایالات متحده آمریکا داریم و تا زمانی که این میهمان عزیز در پادگان است، هیچ افسر و درجه‌داری حق خروج از پادگان ندارد. برای یک گروهبان آمریکایی، یک تیپ را به خط می‌کردند، ما امروز رئیس جمهوری آمریکا مخفیانه به عراق سفر می‌کند و برمی‌­گردد.

باید اندازه‌گیری کنیم و ببینیم که انقلاب اسلامی پس از ۴۰ سال به کجا رسیده و آمریکا به عنوان شیطان بزرگ به کجا رسیده است. پیش از انقلاب اسلامی بنده چند سالی در کویت بودم. آن زمان کویتی‌ها، الازهر مصر را به عنوان قلّه و اوج می‌دانستند و ایران را در پائین دست و به عنوان «اخ الیهود» می‌شناختند. اکنون در نظر مردم آزاده دنیا، حکومت مصر و نظام جمهوری اسلامی ایران کجا هستند؟

آمریکا به دنبال براندازی سه ماهه بشاراسد بود، اما سه ماه و سه سال که هیچ، آمریکا پس از هفت سال هم نتوانست حکومت سوریه را ساقط کند. روزگاری آمریکا اگر اراده می‌کرد، می‌توانست کشوری را ساقط کند، اما چرا نتوانست بشاراسد را ساقط کند؟ بشاراسد از برخی مسئولان کشور ما، نعمت ولایت فقیه را بهتر درک کرده و این رمز پیروزی و موفقیتش بوده است.

ولایت‌فقیه بالاترین نعمتی است که خداوند به ما اعطا کرده و امروز همه دشمنی ها متوجه ولایت فقیه است. دشمنان خارجی و نفوذی­‌های داخلی به دنبال این هستند تا تمامی مشکلات کشور از جمله گرانی در بازار و دلار را به گردن رهبری بیاندازند، اما ولایت فقیه با سربازانش در برابر دشمنان تا پایان ایستاده است و همچون فتنه سال ۸۸ که به برکت حضور ملت و رهبری؛ هوشمند، حکیم و شجاع به شکست انجامید و نقشه آمریکا، انگلیس، آل سعود و… را نقش برآب کرد و با جان و آبروی خود از انقلاب اسلامی دفاع کردند. جای درس گرفتن است که باز هم افراد بی­‌خرد که خود را از خواص می‌دانند به دنبال مذاکره با شیطان بزرگ هستند. خدا با همان شیطان محشورشان کند.

 


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید