گمشده‌ای به‌نام «اخلاق» در مراکز درمانی

به نقل از منابع خبری

این گزارش چند روایت است از مشاهدات میدانی سه‌ماهه از تعدادی بیمارستان، درمانگاه دولتی و نیمه‌دولتی تهران، مطب چند پزشک و گفته‌های برخی از بیماران و همراهان‌شان؛ آن‌ها که جز درد، درماندگی هم کشیده‌اند. در پروسه پیگیری درمان به آن‌ها توهین شده، نادیده انگاشته شده‌اند و تحقیر‌هایی را تحمل کرده‌اند. روایت‌ها انکار تلاش و زحمات آن دسته از پزشکان، پرستاران و کادر درمانی که با شرافت و مسئول به حرفه خود مشغولند، نیست.

به گزارش نبأخبر،در تعدادی از بیمارستان‌ها، درمانگاه‌های دولتی و نیمه‏‌دولتی و مطب‏‌ها، پزشکان و پرستاران برخوردی نامناسب با بیماران دارند.

بار‌ها از مشکلات کادر درمان با وزارتخانه بهداشت، تنگنا‌های معیشتی، مهاجرت پزشکان و پرستاران و خالی‌شدن مراکز درمان از نیروی متخصص گفته شده، اما آنچه کمتر کسی درباره آن حرف زده، رفتار باقی‌ماندگان این صنف با بیماران است. اینکه کمبود نیروی متخصص در مراکز درمانی یک مسئله است و گمشده‌ای به‌نام «اخلاق» موضوع دیگری.
این گزارش چند روایت است از مشاهدات میدانی سه‌ماهه از تعدادی بیمارستان، درمانگاه دولتی و نیمه‌دولتی تهران، مطب چند پزشک و گفته‌های برخی از بیماران و همراهان‌شان؛ آن‌ها که جز درد، درماندگی هم کشیده‌اند. در پروسه پیگیری درمان به آن‌ها توهین شده، نادیده انگاشته شده‌اند و تحقیر‌هایی را تحمل کرده‌اند. روایت‌ها انکار تلاش و زحمات آن دسته از پزشکان، پرستاران و کادر درمانی که با شرافت و مسئول به حرفه خود مشغولند، نیست.

پرده اول؛ بیمارستان خالی از تجربه‌
در باز شد. یک زن جوان به سمت ایستگاه پرستاری رفت و با یکی از کارکنان چنددقیقه‌ای صحبت کرد. پرستار انکار می‌کرد و زن اصرار. اصرا‌ر و انکار‌ها درهم شد و صدا‌ها بالا رفت. سروصدا، سرپرستار را به ایستگاه پرستاری کشاند. اصرار زن بیمار تایید و بحث تمام شد. زن جواب ام. آر. آی را گرفت و غرولندکنان رفت. پرستار جوان آرام شد. او دیگر می‌دانست برای قلب هم تصویربرداری ام. آر. آی انجام می‌دهند.

اینجا بیمارستانی بزرگ و قدیمی در جنوب تهران است؛ با حدود ۵۰۰ تخت، بخش‌های تخصصی بسیار و مراجعه‌کنندگان بی‌شمار. سرپرستار بخش، همان که غائله زن بیمار و پرستار را خاتمه داده و نمی‌خواهد نامش و محل کارش در جایی ثبت شود، می‌گوید: «درگیری لفظی این روز‌ها اینجا زیاد پیش می‌آید. نه بیمار مقصر است، نه کادر درمان.

بیمارستان از باتجربه‌ها خالی شده و بیماران سردرگم شده‌اند. مثل همین موردی که دیدید، پرستار تازه به بخش قلب آمده و نمی‌داند اینجا هم ام. آر. آی انجام می‌دهند. پرستاران باسابقه از بیمارستان رفته‌اند و فارع‌التحصیلان جدید جای‌شان را پر کرده‌اند که بی‌تجربه‌اند. پرستار‌ها یا تازه از دانشگاه آمده‌اند و تجربه کافی ندارند یا وقتی به‌دلیل نیاز به بخش دیگری منتقل می‌شوند، نمی‌دانند باید چه کنند و یادگیری‌شان زمان می‌خواهد. او درباره پرستاران قدیمی می‌گوید که تعدادی باز‌نشسته شده‌اند و بیشترشان، مهاجرت کرده‌اند: «دست‌مان خالی است و فعلاً مجبوریم همین‌طور ادامه دهیم.»

پرده دوم؛ مراقبت ویژه با فاضلاب!
«نگران بیمارت نباش، اینجا همه‌چیز خوب است، حتی کاکائو هم به ما می‌دهند!» پیرمرد همینطور که روی تخت شماره یک جابه‌جا می‌شود، به شیر آبی که کنارش ایستاده‌ام اشاره می‌کند و سرخوشانه و با صدای بلند، می‌خندد. سرتاسر اتاق حداقل یک باکس آب روی میز کنار تخت‌ها چیده شده؛ کنار سرم، دارو‌ها و چارت بیمارستانی. شیر آب را باز می‌کنم. گِل و لای با شتاب بیرون می‌ریزد. اینجا بخش مردان سی. سی. یو قلب بیمارستانی در جنوب غربی تهران است. هفته قبل که باران باریده، از فاضلاب راه بخش قلب را پیدا کرده. کف اتاق‌ها و سالن بخش را پاک کرده‌اند، اما شیر‌های آب هنوز باران آن شب را از یاد نبرده‌اند. بیماران هربار که بطری‌ها خالی از آب می‌شوند، از همراهان‌شان می‌خواهند از فروشگاه همسایه بیمارستان آب تهیه کنند. یک هفته است وضعیت آب بخش، همین است و تمام مدت از آب بسته‌بندی‌شده استفاده کرده‌اند، اما دست‌ها و ظرف‌های مورد نیازشان را با همین آب آمیخته به گل‌و‌لای شست‌وشو داده‌اند. می‌گویند نه مشکل را حل می‌کنند، نه کسی به گله‌های‌شان جواب می‌دهد. از یکی از پرستار‌ها می‌پرسم که چه اتفاقی افتاده و تا چه زمانی این وضعیت ادامه دارد؟ جواب شفافی نمی‌دهد و با لحن از سربازکن می‌گوید، کاری از دستش ساخته نیست و تا وقتی که نمی‌داند کی به پایان خواهد رسید، وضعیت همین است. پاسخ سرپرستار و نیرو‌های خدماتی هم تکراری است. همراه بیماری که مدت طولانی‌تری در بیمارستان بستری است، اما حرف‌های بیشتری دارد. کمی آن‌طرف‌تر از این بخش و ساختمان، ساختمان جدیدی جان می‌گیرد که قرار است بیمارستان تازه باشد و به‌همین‌دلیل ساختمان قدیمی به حال خود رها شده و وقتی باران می‌بارد، مدتی این ماجرا ادامه دارد تا خودبه‌خود حل شود: «باران و گل‌ولای که چیزی نیست، ببینید همه‌چیز اینجا از فرط قدیمی‌بودن و بی‌توجهی، چرک است. دل می‌گیرد.» کلنگ بیمارستان تازه ۱۴ سال پیش بر زمین خورده. از دو سال پیش که گفته‌اند ۸۰ درصد کار پیش رفته و ۱۲ ماه دیگر پروژه آماده بهره‌برداری است، ساختمان همچنان نیمه‌جان مانده و درمان و بستری بیماران در ساختمان نیمه‌جان شده ادامه دارد.

پرده سوم؛ تجهیزاتی که نیست
در بخش تصویربرداری هم صدا‌ها بالا رفته. یک قطعه کوچک خراب شده و کاروبار را خوابانده. «دستگاه فعلاً خراب است.» مسئول بخش همین یک جمله را چندبار و به تعداد افرادی که مراجعه می‌کنند، تحویل می‌دهد. یک بیمار، اما نگران است. او چندین‌بار تکرار می‌کند که چه زمانی می‌تواند دوباره مراجعه کند، اما جواب تکراری می‌شنود. بیمارستان همین یک دستگاه ام. آر. آی را دارد. جایگزین قطعه معیوب باید از آلمان بیاید و حداقل یک تا یک‌ماه‌ونیم زمان لازم است تا دستگاه تعمیر شود. راهنمایی‌اش می‌کنم تا در بیمارستان دیگری انجام دهد. می‌گوید، بیمارستان‌های دیگر هم گفته‌اند وقت‌دهی چند ماه طول می‌کشد و جوابش هم چیزی حدود دو ماه. می‌گوید نصف سال برای انجام یک ام. آر. آی از دست می‌رود درحالی‌که حال بیمارش مساعد نیست و در آی. سی. یو بستری است و ادامه درمان، نیازمند جواب ام. آر. آی. بیمار دیگری می‌گوید، همین راه را رفته و می‌داند که بی‌فایده است. او می‌گوید، زمانی که در بیمارستان بستری بوده و دستگاه تصویربرداری مشکل داشته، خانواده‌اش بار‌ها به بیمارستان‌های دیگر مراجعه کرده‌اند، اما به آن‌ها برای چند ماه بعد وقت داده‌اند تا درنهایت یکی از پرستاران بخشی که در آن بستری بوده با یک تلفن برای دو روز بعد هماهنگ کرده. او می‌گوید، نمی‌دانستند که این کار جزو وظایف بیمارستان است، آن‌ها هم چیزی نمی‌گفتند. بااین‌حال ۴۰ روز پس از مرخصی از بیمارستان جواب ام. آر. آی به دستش رسیده: «یک عمر پول بیمه پرداختیم و حالا باید از آن استفاده کنیم، اما هم باید درد تحمل کنیم، هم التماس کنیم و حرص بخوریم تا شاید کارمان راه بیفتد. هیچ‌وقت درباره حقوق بیمار چیزی به ما نگفته‌اند هرچند اگر می‌گفتند هم، چون نظارتی وجود ندارد، اتفاقی نمی‌افتاد. نمی‌دانم به چه گناهی برای تک‌تک کار‌های درمان، تحقیر می‌شویم.»

پرده چهارم؛ ویزیت بی‌معاینه، بی‌سوال
مرد ۴۱ ساله است. چندماهی دچار مشکل دفع مدفوع بوده. به پزشک متخصص داخلی مراجعه کرده، اما پزشک که زن بوده، چند دارو در نسخه نوشته، به دستش داده و خواسته تا برای معاینه و تشخیص دقیق‌تر به پزشک مرد مراجعه کند. علت را پرسیده و پزشک گفته، بیماران مرد را معاینه نمی‌کند. ناچار دوباره و در درمانگاه دیگری سراغ پزشک مرد رفته. پزشک پس از معاینه تشخیص دیگری داشته و دارو را تغییر داده. درمان به تاخیر افتاده و درد زیادی تحمل کرده: «دوبار پول ویزیت دادم و این‌همه درد کشیدم و رفتم و آمدم برای مشکلی که با یک ویزیت به‌موقع و با هزینه کمتر، درمان می‌شد. نمی‌دانستم نباید به پزشک زن مراجعه کنم، یعنی هیچ‌وقت این‌طور نبود. همیشه برایم تخصص پزشک مهم بود، نه جنسیت‌اش. اما انگار برای بعضی پزشک‌ها همه‌چیز فرق کرده! دو هفته پیش که برای روز ویزیت وقت می‌گرفتم، منشی از معاینه نگفت، خودش هم قبل از ویزیت چیزی نگفت درحالی‌که اگر نمی‌خواست معاینه کند، باید اطلاع می‌داد تا درست تصمیم بگیرم. نمی‌دانم برای کدام تشخیص و درمان پول ویزیت پرداخته‌ام؟!»

تشدید بی‌اخلاقی را به مهاجرت گسترده صنف پزشکان و کادر درمان نسبت می‌دهند. اما نگاه بالا به پایین و کالایی به بیمار و نادیده‌گرفتن انسانیت و شخصیت بیمار، بی‌ربط‌ترین موضوع به این مسئله است. زن ۴۲ ساله است. او با این توصیف از وضعیت، در شرح دقایقی که در اتاق پزشک گذرانده می‌گوید: «نه معاینه کرد، نه حرف زد و نه چیزی پرسید، فقط نسخه نوشت. نمی‌دانم به او الهامات غیبی می‌رسید و اینطوری می‌فهمید مشکل من چیست یا اتفاق دیگری می‌افتاد! فقط می‌دانم تمام‌مدت حس بی‌اهمیت بودن و کالا بودن به من دست داده بود. یک‌بار وسط نوشتن نسخه، بلند شد و رفت جای پارک ماشین‌اش را تغییر دهد و دوبار هم جواب تلفن دوستانش را داد، درحالی‌که آن دقایق مربوط به من بود و برای آن ویزیت پرداخته بودم. نمی‌دانم در آن اتاق یک انسان بیمار بودم یا بخشی از کار روزانه، از سرِاجبار و حوصله سربر پزشک. وقتی از مطب بیرون آمدم هیچ کدام از دارو‌ها را تهیه نکردم و تصمیم گرفتم پرس‌وجو کنم تا پزشکی بیابم که من را انسان نیازمند کمک و درمان ببیند.»

پرده پنجم؛ اینجا حق هر برخوردی دارند
مرد می‌گفت، پسرش کمتر از یک‌ماه در بخش آی. سی. یو بستری بود. اوایل دوبار به ملاقاتش آمده و دیده بود که روند درمان مثبت است. چندروز بعد که بازگشت، دید که پسرش از نظر روحی به‌شدت به‌هم ریخته است. پسر جوان تعریف کرد که یک بیمار جدید را بستری کرده‌اند و پرستار‌ها بار‌ها گفته‌اند، بیماری که در تخت کنار او به خواب مصنوعی رفته و بیماری‌ای شبیه او دارد، به‌زودی خواهد مرد و این حرف، پسر جوان را مضطرب کرده. آنفلوآنزای بیمار در کما هم مثبت بود، اما در جواب اعتراض‌ها برای تغییر اتاق یا تخت پسر جوان که مبتلا به آسم و چند بیماری زمینه‌ای دیگر نیز بوده تنها یک ماسک پرستاری داده‌اند: «تمام مدت به این فکر می‌کردم که چه‌ساعتی قلب بیماری که تنها چندقدم آن‌طرف‌تر از من خوابیده، می‌ایستد. بار‌ها به من گفتند که بیماری‌اش شبیه من بوده، بهتر شده، او را به بخش منتقل کرده‌اند، اما دوباره حالش بد شده و به آی. سی. یو برگشته. امیدم برای بهبود را از دست دادم و منتظر سرنوشت مشابه بودم، اینکه چه زمان همه‌چیز تمام می‌شود. در بیمارستان دولتی عادی‌شده مردم معمولی هم تحقیر شوند، هم قربانی. به‌نظر می‌رسد وقتی چیزی و جایی رایگان است، حق هر برخوردی را دارند. انگار نه انگار که از سال‌ها پیش برای این‌روز‌ها حق بیمه پرداخته‌ایم. تازه اگر رایگان هم باشد، مگر باید شرح حال بیماران را برای بقیه افشا کنند یا به روحیه آن‌ها بی‌توجهی کنند؟»

پرده ششم؛ پزشک زنان سرلیست نارضایتی‌
زن ۳۰ ساله است. گله فراوان دارد و موقع حرف‌زدن، دست‌هایش را تکان می‌دهد: «جویای پزشک زنان امن و کاربلد بودم. با پرس‌و‌جو، پزشکی به من معرفی شد که می‌گفتند مهربان، امن و دقیق است. مطب جایی در شهرک‌های اطراف تهران بود. پر از مراجعه‌کننده. پزشک دقیقاً همان بود که شنیده بودم، اما وقتی بعد از دو جلسه من را به پزشک دیگری ارجاع داد تا برایم سونوگرافی بنویسد، شک کردم. تحقیق بیشتر نشان داد او فقط یک ماماست و به‌واسطه اعتبار خواهرش، در مطب او کار می‌کند. خواهرش که پزشک زنان معتبر و خوشنامی است، مهاجرت کرده و نمی‌دانم از این موضوع اطلاع دارد یا نه. خودش، اما این موضوع را از بیماران پنهان می‌کند.» تابلویی که بر سر در مطب نصب است، هنوز به‌نام خواهر متخصص و مهاجر است. بسیاری از بیماران این را نمی‌دانند و وقتی می‌شنوند پزشکی که به او مراجعه کرده‌اند همان نام روی سر درِ مطب نیست، شوکه می‌شوند و باور نمی‌کنند.

زن ۴۳ ساله است. از موضوعی می‌گوید که جز جسم، روحش را هم آزرده: «مدتی دچار مشکل بودم. به مطب پزشک زنان در شمال تهران مراجعه کردم. بعد از شنیدن شرح حال، بدون آزمایش و سونوگرافی، بی‌معاینه و کار‌های معمول و تنها با شرح حال، تشخیص زگیل تناسلی داد و خواست فوری مبلغ ۵ میلیون تومان به حسابش واریز کنم تا بلافاصله لیزردرمانی را شروع کند. تمام مدت هشدار می‌داد که تأخیر نداشته باشم تا بیماری عود نکند. بیشتر از جسم، روح و روانم به‌هم ریخته بود. به همسرم شک داشتم و زندگی برایم جهنم شده بود. بار‌ها در ذهنم تصور می‌کردم که کی و کجا به من خیانت کرده. دنبال دلیل می‌گشتم و چیزی پیدا نمی‌کردم. تصمیم گرفتم قبل از هر اقدامی به پزشک دیگری مراجعه کنم. تشخیص پزشک بعدی پس از معاینه، تنها یک عفونت ساده و شایع بود که به‌راحتی درمان می‌شود: «همیشه شغل پزشکی برایم محترم بود، اما دیگر مراجعه به پزشک برایم سخت شده. حالا قبل از مراجعه حتی برای پزشک عمومی و بیماری ساده هم مدت‌ها پرس‌وجو می‌کنم تا پزشک، امن و با اخلاق پیدا کنم.»

زن ۲۹ ساله است. می‌گوید به علم پزشکی و پزشکان بیش از همه شغل‌ها و اقشار جامعه اطمینان داشته، اما حالا آن اعتماد در ذهن‌اش ترک بزرگ و عمیقی برداشته: «برای مشکلی که گمان می‌کردم یک کیست ساده است، به مطب پزشکی در مرکز تهران مراجعه کردم. همان جلسه اول و با دیدن یک سونوگرافی که چندماه پیش گرفته بودم، تشخیص جراحی داد. خواست فوری مبلغ ۶۰ میلیون به حسابش واریز کنم تا وقت عمل تعیین شود. به اصرار خواهرم به پزشک دیگری مراجعه کردم تا نظر دو متخصص را بدانم و بعد تن به جراحی دهم. تشخیص پزشک دوم در غرب تهران هم همین بود، اما برای جراحی ۳۰ میلیون تومان دستمزد تعیین کرد. تفاوت مبلغ مرا به شک انداخت. نظر پزشک سوم، اما کیست ساده بود که با دارو درمان می‌شد. تعجب می‌کنم و نمی‌دانم چطور حاضرند جان و زندگی انسان را نادیده بگیرند. بار‌ها بیماران از تجربه‌های‌شان در شبکه‌های اجتماعی نوشته‌اند و می‌نویسند، اما کسی پیگیر این همه تخلف نیست. اینکه تعداد پزشکان متخصص کم شده و خیلی‌های‌شان از کشور رفته‌اند و ما دست‌مان بسته است، انگار اجازه بی‌اخلاقی را به بقیه داده!»

پرده هفتم؛ احترام ۲۰ هزار تومانی!
تجربه بسیاری از تفاوت رفتار پزشکان با بیماران، در مراکز درمانی دولتی و مطب شخصی‌شان می‌گوید. از ویزیت‌های چندنفره تا ویزیت‌های سرسری یکی، دو‌دقیقه‌ای و بی‌معاینه، از رفتار پرخاشگرانه و ناشایست در درمانگاه‌ها و بیمارستان‌ها تا رفتار متناسب با حقوق بیمار در مطب. مرد جوان می‌گوید، برای درمان غدد تیروئیدی پرس‌و‌جو کرده و پزشک مجربی در درمانگاهی در حوالی منزلش یافته، اما وقت مراجعه با برخورد نامناسب پزشک مواجه شده: «فقط چند ثانیه در اتاق بودم. جواب سونوگرافی که ماه قبل گرفته بودم را روی میز و سمت من پرتاب کرد و با لحن تندی گفت: «برو با جدیدترش بیا». جواب سوالاتم را نداد و مجبور شدم بدون اینکه بفهمم مشکلم چیست، اتاق را ترک کنم. با بیمار بعد از من هم همین برخورد را داشت. نیم‌ساعتی در درمانگاه منتظر بودم و دیدم هر بیماری که از اتاقش برگشت، از رفتار و برخورد پزشک گله دارد. چند روز بعد به مطب همان پزشک رفتم، با همان جواب سونوگرافی. مهربانانه برخورد کرد و در زمانی طولانی، بیماری و روش درمان را برایم تشریح کرد. همه‌چیز برایم عجیب بود. تفاوت ویزیت درمانگاه با مطب فقط ۲۰ هزار تومان بود، اما رفتار پزشک را تغییر داده بود. با ۲۰ هزار تومان، من دیگر انسان و بیمار محترمی بودم. حالا حق این را داشتم که درباره بیماری و مراحل درمانش بدانم!»

پرده هشتم؛ سرگردانی
مرد ۴۰ ساله است. هر یک‌دقیقه پاهایش را روی هم جابه‌جا می‌کند. چندباری از روی صندلی بلند می‌شود و راه می‌رود. اواخر تابستان گذشته با سختی توانسته برای دریافت وقت ویزیت با درمانگاه بیمارستان تماس بگیرد، اما اعلام کرده‌اند، چون پزشک مدنظرش به مرخصی رفته اواخر بهمن‌ماه به او وقت می‌دهند. سه‌هفته مانده به وقت ویزیت، پیامکی برای او ارسال کرده‌اند و گفته‌اند، پزشک همچنان در مرخصی است و تصمیم دیگری بگیرد. تماس‌ها با بیمارستان به در بسته خورده. حالا آمده تا ببیند چه باید بکند: «نمی‌دانم پزشک، بیمارستان را از زمان بازگشت‌اش بی‌اطلاع گذاشته یا بیمارستان دلیلی نمی‌بیند بیمار از اول مطلع باشد تا تصمیم بهتری برای ادامه روند درمان بگیرد. هرچه هست، باعث سرگردانی ما شده. اینجا بیمارستان تخصصی مرتبط با بیماری من است و حتی چند روز معطلی به‌نفع بیماری است بعد خیلی راحت این همه وقت از دست می‌رود.» اینجا بیمارستانی بزرگ و تخصصی در شمال تهران است، با مراجعه‌کنندگانی از سراسر ایران. بیمارانی که با سختی وقت می‌گیرند و مراحل درمان طولانی دارند. مرد درنهایت موفق می‌شود وقت ویزیتی برای اردیبهشت‌ماه سال آینده بگیرد، هرچند در حاشیه به او گفته‌اند، وقت به‌شرطی به قوت خود باقی‌ا‌ست که پزشک از مرخصی بازگردد.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید