«هویدا در دوران نخستوزیری خود نشان داد که قادر به خنثیسازی رقابتهای افراد برای دستیابی به موقعیتهای بیشتر و بهتر است. او در نخستین گام، عطاالله خسروانی را که پس از مرگ حسنعلی منصور، با فرمان محمدرضا پهلوی، ریاست حزب ایران نوین را در دست داشت، برکنار کرد تا خطری را که از جانب حزب برای موقعیت خود احساس میکرد از بین ببرد.
به گزارش صدانیوز،ساختار قدرت در دوران صدارت امیرعباس هویدا، از سرفصلهای بازخوانی دوران طولانی نخستوزیری وی به شمار میرود. به واقع در آن مقطع، این شخص شاه بود که تمامی شاهراههای مهم اداره امور کشور را در دست داشت و هویدا جز چاکری و بلهقربانگویی، نقشی ایفا نمیکرد! برای شاه مطیع بودن و فرمانبری این نخستوزیر، یکی از عوامل اعتماد به وی بود
در ۱۶ مرداد ۵۶ خبری مبنی بر کنار گذارن امیر عباس هویدا از سمت نخستوزیری پس از ۱۳ سال منتشر شد! با این همه این پرسش برای همگان مطرح بود که این دوره از صدارت، از چه روی ۱۳ سال ادامه یافت. مقالی که پیش روی شماست، در پی پاسخ به این پرسش بوده است. امید آنکه مقبول آید!
خواجهای، چون هویدا، کاری جز دسیسه ندارد!
شاید مناسب باشد تا در آغاز سخن، نظری به دیدگاه یکی از سردمداران حکومت پهلوی درباره امیر عباس هویدا بیندازیم. امیراسدالله علم دوشنبه در روز ۱۶ تیر ۱۳۵۴ درباره هویدا، اینگونه با شاه سخن گفته و با سکوت وی مواجه گشته است: «همه مردانی که عهدهدار مسئولیتهای خطیر هستند، نیاز به نوعی سرگرمی دارند و به عقیده من مصاحبت جنس لطیف تنها چاره کارساز است. بدون چنین مشغولیتهایی، مردان خشن میشوند. یک اظهار عقیده جسورانه دیگر و برای ماستمالی کردنش توضیح دادم به همین علت است که خواجهای، چون هویدا سرش را با کار گرم میکند. من گفتم که این حتی خطرناکتر است، دسیسهبازی تنها جانشین او برای مصاحبت جنس لطیف است و دسیسهبازی هم حتماً عواقب عملی خواهد داشت. شاه اظهارنظری نکرد…»
پروندهسازی برای بقا!
جمعآوری مدرک و پروندهسازی علیه رقبای سیاسی، در عداد اقدامات هویدا پس از نیل به صدارت به شمار میرود. او با این اقدام، درصدد بود تا منصب خود را بیمه کند و همین امر، از عوامل طولانی شدن نخستوزیری وی به شمار میرود. محمدرضا چیتسازیان، پژوهشگر تاریخ معاصر، دراینباره مینویسد: «عباس میلانی در کتاب معمای هویدا اشاره میکند که هویدا چند سال پس از بر عهده گرفتن سمت نخستوزیری، به گردآوردن اسناد و مدارکی پرداخت که به گمانش او را در برابر مخالفانش بیمه میکرد. در واقع به تعبیر میلانی هدف هویدا چیزی جز حفظ منافع و موقعیت شخصی خودش در مقام نخستوزیری نبود. بهعبارت دیگر صعود از نردبان قدرت درحالیکه مقید و محدود به نهادها و قواعد مشخص نباشد، بلکه تابع امیال افراد باشد، احساس ناامنی در فرد پدید میآورد. این مسئله در مورد هویدا نیز مصداق عینی داشت. او برای اینکه این احساس ناامنی را در خود از بین ببرد، تلاش کرد با عضویت در محافل گروهی روابط حسنهای را با نخبگان سیاسی ایجاد کند. بر این اساس بود که وی در آن واحد، عضویت چندین لژ را در کارنامه خود میدید. عضویت و شرکت در جلسات لژ مولوی، لژ تهران، لژ لایت، لژ بزرگ ایران، لژ کورش و لژ فروغی از جمله این موارد محسوب میشود. به صورت طبیعی سیاست غیررسمی مبتنی بر باندبازی نمیتوانست جای نهادهای باثبات سیاسی و مبتنی بر ارزشهای ثابت را بگیرد. این مسئله سبب میشد تا نخبگان سیاسی بهطور اعم و شخص هویدا به صورت اخص همیشه جانب احتیاط را در پیش گیرند. این جانب احتیاط به نحوی بود که مورد غضب شخص شاه قرار نگیرند. در واقع آنها در هر کنشی که انجام میدادند، واکنش شاه را در پی آن دنبال میکردند و نظر مردم در مورد عملکرد آنها چندان مهم به نظر نمیرسید. در چنین شرایطی بود که نخبگان دارای استقلال رأی نمیتوانستند، باقی بمانند و فضا برای ظهور نخبگانی همچون هویدا که چاکرمنش و نوکرماب بود، فراهم شد. هویدا از اولین روزهای تصدی مقام نخستوزیری روش اطاعت محض و بیچون و چرا از شاه را در پیش گرفته بود. او در اظهاراتش از شاه به عنوان پدر تاجدار یا منجی ملت یا مبتکر انقلاب سفید یا ارباب یاد میکرد. او خود را نیز چاکر شاه لقب میداد. هویدا در واقع نقطه ضعف شاه را به خوبی دریافته بود، لذا راه تملق و چاپلوسی را در پیش گرفته بود. او در جواب خبرنگاری که از شخص شاه بهعنوان نفر اول مملکت یاد کرده بود، گفت مگر ما نفر دومی هم در کشور داریم که شما از شخص اعلیحضرت بهعنوان نفر اول یاد میکنید. او سپس ادامه میدهد همه ما مطیع و فرمانبردار شخص شاه هستیم و در این کشور شخص دومی وجود ندارد. او همچنین در جایی دیگر میگوید: «ما با رهنمودهای شخص اعلیحضرت به زودی از کشورهای توسعهیافته صنعتی دنیا پیش خواهیم افتاد و از آنها جلو خواهیم زد. هویدا به منزله اینکه شخص دوم کشور تلقی میشد و نخستوزیر وقت بود هرگز از در مخالفت یا دستکم راهنمایی کردن شاه برنمیآمد. هر نظر و دیدگاهی که شخص شاه بیان میکرد از نظر او عالی و بیعیب و ایراد محسوب میشد. علیرضا ازغندی بر این اعتقاد است که در ۲۰ سال اول سلطنت محمدرضا، نخبگان سیاسی در کنار محمدرضا به عنوان بازیگران اصلی نظام پهلوی ایفای نقش میکردند، درحالیکه از سال ۱۳۴۴ و با روی کار آمدن هویدا دیگر استقلال عملی در میان این نخبگان مشاهده نشد و به تعبیری مؤلفههای سلطانیسم بیش از پیش هویدا و آشکار گردید.»
نخستوزیر بیاختیار!
ساختار قدرت در دوران صدارت هویدا نیز، از دیگر سرفصلهای بازخوانی دوران طولانی نخستوزیری وی به شمار میرود. به واقع در آن مقطع، این شاه بود که تمامی شاهراههای مهم امور کشور را در دست داشت و هویدا جز چاکری و بله قربان گویی، نقشی ایفا نمیکرد. برای شاه مطیع بودن و فرمانبری این نخستوزیر، یکی از عوامل اعتماد به وی بود. سیدمحسن موسویزاده جزایری، پژوهشگر تاریخ معاصر بر این باور است: «در دوران نخستوزیری هویدا برخی نمایندگان مجلس از سیاست خارجی او انتقاد کردند. بهعنوان مثال محمود طلوعی در دوره بیست و سوم مجلس شورای ملی از سیاست خارجی هویدا در نزدیکی به اسرائیل انتقاد کرده و درخصوص حقوق ملت فلسطین صحبتهایی میکند. البته همین نطقها باعث میشود تا دیگر اجازه راهیابی به مجلس شورای ملی بعدی به طلوعی داده نشود و از او بهعنوان نماینده ناراضی سلب اعتماد شود. هر چند ظاهر این مسائل نشاندهنده انتقادات مجلس از نخستوزیر است، اما وقتی واقعیت چگونگی تصمیمگیری در دوران پهلوی دوم بررسی میشود، مشخص میگردد که چه مقدار از این انتقادات واقعی بوده است. در واقع بررسی سیاستهای دوران پهلوی نشان میدهد که هویدا در سه بخش سیاست خارجی، امور اقتصادی و مسائل نظامی بیاختیار بوده و تمام تصمیمگیریها در این حوزهها شخصاً توسط شاه اتخاذ میشده است. بهعنوان مثال جمشید آموزگار، وزیر دارایی و هوشنگ انصاری، وزیر اقتصاد مستقیماً با شاه در تماس بودند و گزارش کارهای خود را به او میدادند. براین اساس تصمیمگیریهای حوزه اقتصادی توسط شاه صورت میگرفت. بهطوریکه او با حضور در جلسات شورای اقتصاد مستقیم از وزیران اقتصادی عملکردشان را سؤال کرده و به آنها برنامه میداد. ازاینرو بعد از افزایش جهشی درآمدهای نفتی شاه تصمیم گرفت برنامههای بلندپروازانه خود را برای اقتصاد ایران با تکیه بیشتر بر تصمیمهای شخصی و نادیده گرفتن نظرات کارشناسان دنبال کند. بر این اساس با اینکه در شورای اقتصادی و سازمان برنامه درباره تبعات توزیع نامناسب و بیانضباطی بودجهای و تأثیر آن بر قیمت کالاهای اساسی تذکر داده میشد، اما در عمل شاه کار خودش را انجام میداد و انتظار داشت این نهادها فقط تأییدکننده دستورات او باشند، اما زمانی که موج گرانیها در کشور به راه افتاد، شاه مسئولیت آن را از طریق مجلس متوجه هویدا کرد. شاه در حوزه نظامی نیز در آن زمان اختیاری برای نخستوزیر قائل نبود؛ بهطوریکه خریدهای نظامی و چگونگی توزیع بودجهها در این بخش را خودش مدیریت میکرد. در این رابطه فرمانفرماییان، رئیس سازمان برنامه نیز از بیاختیاری دولت در بودجه نظامی خبر میدهد و میگوید که دستورات شاه درخصوص بودجه نظامی، مستقیم ابلاغ میشد و ما موظف به اجرای آنها بدون، چون و چرا بودیم. شاه دستور میداد نظامیها بیایند سازمان برنامه طرحهایشان را مطرح کنند. میآمدند، میگفتند این برنامههای ماست، این چیزها را اعلیحضرت خواستهاند و آن دستورات همگی اجرا میشد. در حوزه سیاست خارجی نیز خود شاه تصمیمگیرنده اصلی بود و بههیچ عنوان اجازه نمیدادند هویدا در این زمینه مستقل تصمیمگیری کند. براین اساس در اواخر دهه ۴۰ که انگلیس قصد خروج از منطقه خلیجفارس را داشت، شاه تصمیم گرفت به نیابت از امریکا و انگلیس نقش ژاندارمری منطقه را بر عهده بگیرد. در این بین معاملات پنهانی بین شاه و انگلیس صورت میگیرد که منجر به جدایی بحرین از ایران میشود. در آن زمان مجلس در حالی با مطرح کردن استیضاح هویدا تلاش میکرد جدایی بحرین را به سیاستهای دولت نسبت دهد که تمام تصمیمگیری دراینباره توسط شاه اتخاذ شده بود. در آن برهه شاه گفته بود که اکثریت ساکنان بحرین عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند. از نظر اقتصادی هم بحرین اهمیت چندانی ندارد. از نظر استراتژیک نیز ایران، چون بر تنگه هرمز مسلط است، این جزیره ارزشی ندارد.»
مگر شاه میگذارد کسی احساس مسئولیت هم کند؟
همانگونه که اشارت رفت، از عرصههای شاخص اداره کشور، میدان مهم سیاست خارجی و تنظیم روابط با دیگر کشورهاست. هویدا در این عرصه اختیاری نداشت و صرفاً همراه شاه و دلگرمیدهنده او بود. رضا سرحدی، پژوهشگر تاریخ معاصر، تلاش کرده تا تصویری واضح از این تبعیت و رهروی ترسیم کند: «طرح شاه برای آینده ایران مبتنی بر رشد اقتصادی و نه توسعه سیاسی و رشد اقتصادی همزمان بود. در خصوص هویدا نیز چنین بود. برای پیجویی ریشههای این اقتصادزدگی باید جوانب متعددی از تجربیات و تمایلات فکری وی را مورد توجه قرار داد. اندیشههای سیاسی هویدا در سالهای دهه دوم قرن حاضر شکل گرفت؛ یعنی در دورهای که مهرومومهای مارکسیستی و بهطور ویژه روایت استالینی آن هژمون بود. اکثر مارکسیستهای آن روزگار به تأسی از استالین بر این اعتقاد بودند که اگر بتوان زیربنای اقتصادی جامعه را دگرگون کرد، روبنای فرهنگی و سیاسی نیز به توازن زیربنا دگرگون خواهد شد. شاه دست یافتن به چنین رشدی را در پیوند عمیق با غرب میدانست. سرسپردگی هویدا شرایط را فراهم کرد تا دست به ابتکار عمل در حوزه سیاست خارجی با الگوی مستقل ملی بزند تا با پیوند با غرب این آرزو را برآورده سازد. در این دوره شاه در سیاست خارجی نقش اساسی را ایفا میکرد. اگرچه نقش هویدا را در این زمینه نمیتوان نادیده گرفت، اما سکان هدایت سیاست خارجی بهکلی در دستان شاه قرار میگیرد. شاه همهچیز را در دست داشت. وزارت خارجه اصولاً نمایشی شده بود و مرکز سیاست خارجی ایران خود شاه بود. حتی گاهی در ملاقات با هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه امریکا، وزیر امور خارجه ایران اجازه حضور نمییافت. یکبار علم میگوید: من بهجای وزیر خارجه خجالت کشیدم! شاه به وزارت خارجه گفته بود که هیچ مقامی غیر از خودش حق ندارد در کارهای وزارت خارجه مداخله کند. حتی گفته بود که فریدون هویدا، برادر هویدا که نماینده ایران در سازمان ملل بود، حق ندارد به نخستوزیر گزارش بدهد. فریدون هویدا در زمانی نیز به جرم گزارش به برادرش توبیخ شد. هویدا این نحوه مدیریت را دیده بود که به برادرش (فریدون) گفت: مگر او میگذارد کسی احساس مسئولیت هم بکند؟ همه تصمیمها را خود شخصاً میگیرد! در نهایت گزارش سفارت امریکا پیرامون شاه در سال ۱۳۵۴ به وزارت خارجه آن کشور، تمام آنچه آمد را تصدیق میکند. براساس این گزارش، شاه در تمامی سطوح و فعالیتها دخالت میکند تا مطمئن شود که ملت در راه ترسیمی او باقی است و شاه در مورد مسائل سیاسی از دیگران کمتر نظر مشورتی میخواهد، بنابراین پارهای از ناظران بر این باورند که او از واقعیتها جدا شده است. شاه در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در جهتِ اقتدارگرایی و شخصمحوری عمیقی در حرکت بود و تمامی سیاستها را همانند یک بازی برای دست یافتن به آرزوهای خود طراحی میکرد. در این بازی، هویدا مهرهای بس مطلوب بود. هویدا با سیاست داخلی و خارجی شاه مخالفتی نداشت و همراه بیبدیلی برای شاه محسوب میشد. همه اینها به شاه آرامش بخشیده و رضایت بیسابقهای را رقمزده بود، بنابراین محمدرضا پهلوی مهرهای، چون هویدا را به مدت ۱۳ سال برای بازیای حفظ کرد که خود طراحی و قوانین آن را مشخص میکرد.»
نخستوزیر و تلاش برای خوشخدمتی به خاندان سلطنت
همانگونه که در فصول پیشین اشارت رفت، نقش هویدا، صرفا تأییدگری شاه و تبلیغ مواضع وی بود. با این همه از منظر جناب نخستوزیر، این همه برای بقاء کامل نبود و لازم بود تا خوشخدمتی به خاندان سلطنت، بدان منضم گردد. کیانا شریعتپارسا، پژوهشگر تاریخ معاصر دراینباره آورده است: «هویدا در دوران نخستوزیری خود نشان داد که قادر به خنثیسازی رقابتهای افراد برای دستیابی به موقعیتهای بیشتر و بهتر است. او در نخستین گام، عطاالله خسروانی را که پس از مرگ حسنعلی منصور، با فرمان محمدرضا پهلوی، ریاست حزب ایران نوین را در دست داشت، برکنار کرد تا خطری را که از جانب حزب برای موقعیت خود احساس میکرد از بین ببرد. هویدا برای برکناری عطاالله خسروانی از دبیرکلی حزب و اخراج او از هیئت وزیران، متوسل به غلامرضا نیکپی، وزیر آبادانی و مسکن شد و از وی خواست موجباتی فراهم کند تا در هیئت دولت بین او و خسروانی کار به مشاجره بکشد. هر چند احزاب در ایران مانند غرب، از وسعت و تأثیرگذاری چندانی در بین مردم برخوردار نبودند، اما باز هم میتوانستند کنترل قدرت را در دستان هویدا قرار دهند. اکثر افرادی که در حزب ایران نوین حضور داشتند در لایههای بالای قدرت و سیاست کشور اعمال نفوذ کرده و میتوانستند هویدا را در پیشبرد اهدافش یاری رسانند. هویدا نیز در مقابل، اکثر اعضای حزب را مدیون و وابسته به خود کرده و همین امر یک رابطه متقابل را بین آنها بهوجود آورده بود. در سال ۱۳۵۳ با تغییر عقیده شاه، مبنی بر چند حزبی بودن کشور و ادغام حزب ایران نوین و مردم در حزب رستاخیز، کشور به سوی تکحزبی بودن پیش رفت. «حزب رستاخیز، در بیشتر روزهای سال ۱۳۵۴ سرگرم ایجاد سازمانی گسترده بود. حزب یک کمیته مرکزی تشکیل داد، هویدا را به دبیرکلی دفتر سیاسی برگزید و تقریباً همه نمایندگان مجلس را به عضویت خود درآورد. هویدا توانست با اعمال نفوذ، اکثریت کرسیهای مجلس شورای ملی را بهدست آورد و نمایندگان موردنظر خود را راهی مجلس کند. او چنان قدرت گرفته بود که موجبات نگرانی اسدالله علم را بهعنوان وزیر وقت دربار فراهم کرد. علم در بخشی از خاطرات خود نوشته است: امروز صبح که پیش از ورود بوتو با شاه صحبت میکردم، نظرم تأیید شد که هویدا از موقعیت بسیار مستحکمتری برخوردار است. ترسم این است که باید برای سالهای سال او را تحمل کنیم، با اینکه خدا میداند راز بقایش در چیست. دعا میکنم که اگر هویدا نخستوزیر باقی بماند، به شاه یا پایههای رژیم ما صدمه نرساند… بدین ترتیب میتوان گفت هویدا در راستای منویات خاندان پهلوی عمل میکرد. او تلاش میکرد تا شاه و حتی ملکه را از خود راضی نگه دارد. برای مثال یکی از لوایح بحثبرانگیزی که در زمان هویدا و در سال ۱۳۴۶ ش به تصویب مجلس شورای ملی رسید، تغییر قانون اساسی و نیابت فرح پهلوی به مقام سلطنت بود. شاه ایران، برای تحکیم پایههای قدرت خویش از نفوذ هویدا در مجلس استفاده کرد و توانست متمم قانون اساسی را تغییر دهد. طبق این قانون اگر به هنگام مرگ پادشاه، ولیعهد به سن قانونی نرسیده باشد، شهبانو بلافاصله جای او را میگیرد، مگر اینکه شاه شخص دیگری را بهعنوان نایبالسلطنه انتخاب کرده باشد. امیرعباس هویدا در دوران نخستوزیری خود، تماماً مطیع اوامر شاه ایران بود. او برخلاف برخی نخستوزیران گذشته همچون مصدق، امینی و قوام اقدامی در مخالفت با شاه انجام نداد، زیرا به خوبی میدانست که با این کار از صحنه قدرت کنار میرود. او زمانی که خیالش از بابت اطمینان شاه به خود راحت شد، شروع کرد به مستحکم کردن پایههای قدرت خویش. هویدا که جزو جامعه بهائیت و فراماسونری در ایران بود، کابینه خود را از بین اعضای این جامعه انتخاب میکرد و دائماً در این ۱۳ سال، اعضای کابینه را تغییر میداد تا از گسترش قدرت آنها جلوگیری کند. او با تسلط بر قوه مقننه، تصمیمات شاه را به راحتی در مجلس تصویب میکرد و آنها را به مرحله اجرا میگذاشت. فساد در کابینه هویدا افزایش چشمگیری داشت، با این حال او نهتنها سخنی از این فساد به میان نیاورد، بلکه از روند رو به رشد آن نیز جلوگیری نکرد و خود با این جریان همراه شد. در باب سیاستهای خارجه نیز هویدا مطیع دستورات شاه بود و هر آنچه را محمدرضا میخواست انجام میداد. در مجموع و با توجه به مواردی که به آن اشاره شد، نمیتوان هویدا را منتقد و روشنفکری در مواجهه با حکومت پهلوی دانست. او در اکثر موارد با سیاستهای داخلی و خارجی حکومت که یا توسط شاه یا کشورهای انگلیس و امریکا تعریف میشد، همراه شد و تا زمانی که از نخستوزیری استعفا داد، از این سیاستها انتقاد نکرد. او با توجه به موقعیت خود در حکومت، سیاست فرمانبرداری محض و مخالفت نکردن را در پیش گرفت و با این راهکار توانست ۱۳ سال در این مسند باقی بماند، بنابراین حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که وی در جایی انتقاداتی را نیز نسبت به مدیریت کشور داشته، این انتقادات ریاکارانه بوده است؛ بهخصوص که عمده نکاتی که بهعنوان دیدگاههای منتقدانه وی بیان میشود در محافل شخصی گفته شده است. به عبارت دیگر وی هیچ وقت در زمان نخستوزیری خود در یک تریبون رسمی به انتقاد از وضع موجود نپرداخت؛ چراکه اگر مشکلی بود، خود او به عنوان نخستوزیر اولین مسبب آن بود.»
منبع: روزنامه جوان