تقریباً همه کشورهای بهار عربی بهجای گذار از انتقال واقعی به آزادی و عدالت اجتماعی، به ترکیبات مختلفی از خودکامگی و درجات مختلف فقر و خشونت روی آوردهاند. بهجز مورد تونس و آنهم تا حدودی، بیشتر جوامع عربی در برهه کنونی بیش از گذشته دارای جامعه قطببندی شده و غیرمنسجم هستند.
به گزارش نباء خبر،بهار عربی که یک دهه پیش فوران کرد، تلاشی بود که کنشگران آن سعی در غلبه بر دههها سرکوب، فقر و نابرابری داشتند. متأسفانه پس از یک دهه میتوان بیان داشت که درمجموع مخالفین و معترضین به اهداف خود نرسیدند. تقریباً همه کشورهای بهار عربی بهجای گذار از انتقال واقعی به آزادی و عدالت اجتماعی، به ترکیبات مختلفی از خودکامگی و درجات مختلف فقر و خشونت روی آوردهاند. بهجز مورد تونس و آنهم تا حدودی، بیشتر جوامع عربی در برهه کنونی بیش از گذشته دارای جامعه قطببندی شده و غیرمنسجم هستند. بدیهی است که رسیدن به یک جامعه دموکراتیک نیازمند شرایطی هست. برای شکوفایی و رشد دموکراتیک به یک محیط توانمند و یک فرهنگ متناسب و بسترساز نیاز است.
تاریخ استعمار و به دنبال آن دههها اقتدارگرایی، حاکی از غیاب این محیط در جهان عرب هست. مردمی که در بهار عربی قیام کردند و به خیابانها آمدند، از رژیمهایی که مدتها آنها را تحت استبداد قرار داده بودند رویگردان بودند؛ اما آنها فاقد چشمانداز روشن و یکپارچهای از تغییر مورد نظر بودند. شعار نان، آزادی و عدالت اجتماعی در عمده فراخوانها و تجمعات پررنگ بود، اما ترجمه این واقعیت به یک وضعیت دموکراتیک دارای ابهام بود. بدون وجود یک جامعه مدنی قوی و کنش گر، اتحادیههای کارگری، احزاب سیاسی، انجمنها و رسانههای مستقل، توافق در مورد نقشه راه انتقالی پس از سقوط سریع دیکتاتورهای عرب غیرممکن بود. درواقع، نهادهای مورد نیاز برای ایجاد انسجام اجتماعی واقعی بهراحتی وجود نداشتند.
از سوی دیگر هنگامی که سرکوب اعتراضات کاهش یافت، انقلابیون به خطوط مختلف ایدئولوژیکی تقسیم شدند و در دوره پس از بهار عربی، انشعاب عمیقی بین اسلامگرایان و سکولارها ایجاد شد. این عدم انسجام و اجماع در مورد ارزشهای اساسی، پاشنه آشیل اصلی تلاشهای دموکراتیک سازی در جهان عرب بود. این وضعیت، اجازه را به بقایای رژیمهای قدیمی داد تا بهسرعت، قدرتهای استبدادی دوباره احیا شوند. هنگامیکه رژیم قدیمی خود را بازسازی کرد، منازعات داخلی در بیشتر موارد به یک جنگ برای قدرت بین دولت عمیق ریشهدار، ارتش و گروههای مختلف مذهبی تبدیل شد که تنها نیروهای غیردولتی سازمانیافته بودند. این نیروها هر کدام برنامه خاص خود را در نظر گرفتند و بیشتر آنها نسبت به دموکراسی حساسیت داشتند.
در این مبارزه منافع مردمی که به امید زندگی بهتر بهار عربی را برانگیخته بودند، ازدسترفته بود. معترضین بهاستثنای اقلیتی از نیروها که با تصمیم قدرتهای استبدادی انتخاب شدند به حاشیه رانده شدند و بسیاری از آنها مأیوس شده و بهراحتی کنار کشیدند. برخی از قدرتهای خارجی هم که از دههها قبل با حاکمان مستبد ارتباط نزدیک داشتند بهطور قابلتوجهی در روند بهار عربی دخالت کردند زیرا آنها فکر میکردند تحولات منطقه برای منافع آینده آنها بسیار مهم است. با شدت گرفتن درگیریهای داخلی، مداخلات سیاسی و نظامی سایر بازیگران نیز تشدید شد و به سطح بالایی از هرج و مرج، خشونت و شکنندگی رسید و درنتیجه امیدها را برای رسیدن به آزادی و رفاه بهسرعت افول کرد.
در مجموع میتوان به چند نکته آموزنده از بهار عربی اشاره کرد که میتواند برای مسیر دموکراتیک منطقه مفید باشد. اول اینکه وجود جامعه مدنی مستقل و فعال دارای اهمیت کلیدی است. بدون بسترهایی برای سازماندهی و حمایت از تغییر، مطالبات اصلاح گرانه بهراحتی سرکوب میشوند. نکته دوم، لزوم انسجام اجتماعی برای دفع بههمریختگی اجتماعی بسیار مهم است. آشتی نیروهای ایدئولوژیک، کیفیت رابطه بین دین و دولت و آمادگی برای سازش بین نیروهای کنش گر اجتماعی از پایههای ضروری یک جامعه دموکراتیک و پویا است. سوم، انتقال به یک وضعیت دموکراتیک باید در یک مسیر و فرآیند زمانبر قرار بگیرد و انتظارات نیز فراتر از روندهای در حال طی شده دموکراتیک نباشد. همانطور که هیچکس مستقیماً از مهدکودک به دانشگاه نمی رود، فرایند دموکراتیک سازی باید فراگیر و با دقت انجام پذیرد و دینامیکهای آن دارای نقاط عطف واضح باشد. یک نقطه شروع میتواند در درجه اول چشمانداز مشترکی برای بهبود وضعیت حقوق بشر باشد. آخرین نکته بهار عربی این است که باید صاحبان قدرت را ترغیب کرد که به نفع آنها است تا در مدار مطالبات دموکراتیک جامعه قرار گیرند. بهطورقطع برای هر رژیم حاکم، تغییر تدریجی نسبت به چشمانداز یک تلاطم ناگهانی که نیروهای حاکم را با خلأ قدرت تهدید میکند، ارجح است.