آیا اروپا از غرب به شرق می چرخد؟

دکتر جواد معصومی، کارشناس ارشد بین‌الملل

امروزه دولت‌ها سیاست دلارزدایی را آغاز کرده‌اند و از طرفی افزایش تنش‌ها و منازعه‌های قدرت از جمله جنگ اوکراین و تایوان وضعیت کشورهای وابسته به امریکا را بحرانی‌تر خواهد شد؛ بنابراین چرخش سیاست اروپایی‌ها به دلیل نیاز به سمت شرق دور از انتظار نخواهد بود.

به گزارش نبأخبر،باتوجه‌به سابقه قربانی شدن اروپا در سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه امریکا در جنگ اوکراین، بنابراین نگرانی هزینه‌های مسئله تایوان نیز به دغدغه‌های سیاست‌مداران اروپا به آن اضافه شده است. ازاین‌رو تغییر و چرخش در سیاست‌های اروپایی علی‌رغم اختلاف‌های داخلی از غرب به شرق توسط کشورهای فرانسه و آلمان در حال شکل‌گیری است. این موضوع مورد اختلاف بین امریکایی‌ها و اروپا شده است و رد پای این اختلاف‌ها در سفر آقای ماکرون به چین مشخص شد. به تعبیر دیگر سیاستمداران اروپایی به دنبال نقش میانجی‌گری چین برای مناقشه اوکراین و تایوان هستند.
آقای لومر، وزیر دارایی فرانسه در حاشیه جلسات صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی گفت: «که اروپا باید وابستگی خود را به ایالات متحده آمریکا کاهش دهد» وی افزود: «ما خواهان استقلال اروپا بوده و خواهان تعامل با جمهوری خلق چین هستیم». لومر اظهار کرد که تعامل با کشور چین برای پایان‌دادن به جنگ اوکراین لازم است.

خانم آنالنا بائربوک، وزیر امور خارجه آلمان قبل از عزیمت به چین گفت: برای من آشکار است که جدایی اقتصادی از چین سودی ندارد. بائربوک با هدف اعلام سیاست اتحادیه اروپا در قبال چین و جلوگیری از آسیب‌دیدن روابط چین با بروکسل راهی پکن شد.

به نظر می‌رسد کشورهای اروپایی خصوصاً آلمان و فرانسه خطر ورشکستی اقتصادی و مشکلات گوناگون شامل بحران‌های زیرساخت، قیمت‌های بالای انرژی و ناتوانی ارتش در حفظ کشور را احساس کرده‌اند. ناآرامی‌های اخیر در اروپا نیز بیانگر این است که بسیاری از مردم اروپا معتقد هستند مشکلات کشورهای اروپایی انباشته شده و رفاه شهروندان اروپایی به خطر افتاده است.

آنچه مسلم است اینکه با ادامه این روند خسارت‌های شدیدتری خصوصاً از ناحیه اقتصاد انرژی متأثر از جنگ اوکراین متوجه اروپا خواهد شد. اما این مسئله بحرانی، تازه آغاز ماجراست چرا که افزایش قیمت انرژی در کشورهای اروپایی سال‌ها طول خواهد کشید و از طرفی با توجه ‌به محدودیت ذخایر انرژی گاز امریکا ممکن است تا یک دهه فقط به کشورهای اروپایی آن هم بیشتر به کشورهای اروپای اطلسی گاز با چندین برابر قیمت گران‌تر را صادر کند. این در صورتی است که نیاز اروپا به انرژی گاز خصوصاً کشورهای صنعتی همانند آلمان و فرانسه بیشتر از قبل خواهد شد. به بیان دیگر ناآرامی‌های اخیر اروپا حاصل از نگرانی آینده ناروشن و بحران‌های مختلف همانند اقتصادی و اجتماعی که به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم متأثر از اجرای پروژه‌های امریکاست در حال افزایش است.

پر واضح است نقش روسیه در تأمین گاز کشورهای اروپایی خصوصاً کشورهای اروپای اوراسیایی کلیدی و مهم و تأثیرگذار بوده که می‌تواند با پایان جنگ اوکراین، بحران را در این کشورها را تا حدودی مدیریت کند. در واقع نیاز اروپا به انرژی گاز روسیه یک امر جدی و مهم است و کشورهای اروپایی اوراسیای که در مسیر کریدور اتصال اروپا و آسیا هستند می‌توانند با بازآرایی در سیاست‌های خارجی خود و با کاستن از تعهدات اتحادیه اروپا وابستگی خویش را به آمریکا به‌صورت تدریجی کاهش دهند و مشکلات خود را در حوزه‌های مختلف ازجمله انرژی از طریق روسیه، ایران و چین مرتفع کنند.

از طرفی بیان این نکته ضروری است که سفر مقامات اروپایی به چین در زمانی صورت‌گرفته که تنش بر مسئله تایوان بین امریکا و چین در حال افزایش است. باتوجه‌به سابقه قربانی شدن اروپا در سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایانه امریکا در جنگ اوکراین، بنابراین نگرانی هزینه‌های مسئله تایوان نیز به دغدغه‌های سیاست‌مداران اروپا به آن اضافه شده است. ازاین‌رو تغییر و چرخش در سیاست‌های اروپایی علی‌رغم اختلاف‌های داخلی از غرب به شرق توسط کشورهای فرانسه و آلمان در حال شکل‌گیری است. این موضوع مورد اختلاف بین امریکایی‌ها و اروپا شده است و رد پای این اختلاف‌ها در سفر آقای ماکرون به چین مشخص شد. به تعبیر دیگر سیاستمداران اروپایی به دنبال نقش میانجی‌گری چین برای مناقشه اوکراین و تایوان هستند.

اساساً با مطالعه سیر تحولات جهان می‌توان این‌گونه اظهار کرد که اروپا به این باور رسیده برای استقلال نیازمند به طراحی و تعریف روابط راهبردی با سایر کشورهای قدرتمند مانند چین است تا ضمن جبران واپس‌ماندگی وضعیت بحرانی خود را با آینده‌نگری هوشمندانه سامان دهد. این در حالی است که این مناسبات و بازآرایی سیاست شرقی اروپا خصوصاً در اروپا اوراسیایی پیامدهای عمیقی برای امریکا و متحد خویش از جمله انگلیس به دنبال خواهد داشت. برخی از سیاست‌مداران معتقد هستند که روند مناسبات اروپا خصوصاً کشورهای آلمان و فرانسه به سمت پذیرش نظم جدید جهانی بوده و این کشورها سعی و تلاش خود را با به سمت کاهش وابستگی به امریکا دنبال می‌کنند؛ زیرا با ورود به مناقشه تایوان پس از اوکراین وضعیت ورشکستگی آنها وخیم‌تر و جدی‌تر می‌شود.

به نظر می‌رسد کشورهای اروپایی به‌خوبی دریافته‌اند با تبعیت از سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایی امریکا عزت خود را ازدست‌داده‌اند و اختیار، توانایی و استقلال لازم در تصمیم‌گیری برای حل بسیاری از نظام مسائل اروپا را ندارند. سؤالی که ذهن آنان را به خود مشغول ساخته این است که تا چه زمانی اروپا هزینه‌های بی‌ثباتی و جنگ‌طلبانه امریکا را باید پرداخت کنند؟ این اندیشه و تفکر بی‌سابقه در اظهارات اخیر اروپایی‌ها مبنی بر نیاز به استقلال اروپا دلیل روشنی به پاسخ سؤال مورد اشاره است.

مطابق آنچه گفته شد به نظر می‌رسد دولت‌های اروپایی مثل فرانسه و آلمان مسیری مشابه عربستان در فاصله‌گیری تدریجی از نظام سلطه کامل امریکا انجام می‌دهند و گسترش مراودات خود را با چین راه‌حل خروج از بحران‌های خود می‌دانند. دور از ذهن نیست که در صورت تسخیر تایوان توسط چین همانند ماجرای اوکراین که در اروپا اتفاق افتاد، هزینه بیشتری در این اوضاع وخیم آلمان و فرانسه بپردازند. اما به دلیل شرایط اروپا و نقش کشورهایی همچون انگلیس فاصله‌گیری از امریکا بسیار سخت و با تبعات جدی خواهد بود و از سوی دیگر اروپا برای خروج از باتلاق سلطه امریکا نیازمند رهبری کاریزما با ویژگی منحصربه‌فرد و ممتاز است که در حال حاضر فاقد این مدل و الگوی مدیریتی در اروپا هستیم. به بیان دیگر انگلیس به‌عنوان پیمانکار و نماینده امریکا در اروپا اختلافات را در مسیر استقلال اروپا افزایش خواهد داد چرا که در صورت بازآرایی سیاست کشورهای اروپا خصوصاً آلمان و فرانسه شرایط را برای امریکا در حال افول بسیار سخت‌تر خواهد کرد. اما نهایتاً کشورهای اروپا اوراسیایی مستعد شرایط بهتری در خروج از باتلاق استعمار امریکا با کاهش تعهدات خویش به امریکا و از طرفی افزایش مراودات با چین زمینه خروج از بحران را فراهم خواهند ساخت.

هدف نویسنده در این سطور این مطلب است که باتوجه‌به اینکه ابزارهای قدرت امریکا در جهان در حال کاهش است اروپا می‌تواند با پذیرش نظم جدید جهانی با شرکای قابل‌اتکا از جمله چین، روسیه، ایران و هند ضمن خارج‌شدن از وضعیت نا روشن آینده نقش‌آفرینی جدید را طراحی کنند.

یادآوری این نکته الزامی است که یکی از دلایل مؤثر افول امریکا محور مقاومت با رهبری کاریزما و منحصربه‌فرد جمهوری اسلامی ایران است چرا که نقش رهبران در جهان در طول تاریخ بسیار مهم بوده است. راهبرد و مخاطب مقاومت در جهان مردم با رویکرد یاری به آنها خصوصاً مظلومین با هر باور، عقیده، مذهب و ایدئولوژی بوده؛ ولی رویکرد رهبران استعمار همچون آمریکا فقط مسئولین دولت‌های قدرتمند برای سلطه‌جویی به مردم ضعیف است؛ بنابراین مشکل اروپا در وضعیت کنونی فقدان رهبری و عدم ایدئولوژی بوده که موجب شده است تا در باتلاق استعمار امریکا گرفتار شوند و هیچ‌گونه نقش و استقلالی در تصمیم‌گیری از خود نداشته باشند.

در صورت نزدیک‌شدن آلمان و فرانسه به چین و پذیرش نظم جدید جهانی امکان درگیری و کنشگری جدی میان دولت‌های اروپایی با کنشگری انگلیس دور از انتظار نخواهد بود و قطع جریان استعمار در اروپا بسیار سخت و بعید به نظر می‌رسد و با وضعیت بحرانی اروپا و اختلافات سیاست‌مداران آنها خروج از استعمار امریکا بیشتر شبیه یک آرزو است تا یک واقعیت.

آنچه مهم است این است که در اروپا جریان تفکر و اندیشه خروج تدریجی از استعمار توسط آلمان و فرانسه آغاز شده است و چین با میانجی‌گری در مناقشه اوکراین و تایوان می‌تواند کمک قابل‌توجهی به دلیل نیاز شدید و جدی به کشورهای اروپایی خصوصاً کشورهای اروپایی نماید و این کشورها را به سمت سیاست‌های شرقی جدید جهانی سوق دهد تا در آینده ضمن امضای پیمان صلح در جنگ اوکراین بحران در اروپا مدیریت شود. به‌طورکلی به نظر می‌رسد در صورت کاهش تعهدات به امریکا از طرف اروپا؛ چین و روسیه حمایت جدی‌تر از طرح صلح منازعه اوکراین را کند.

از دیدگاه حکمرانی بحران‌های اروپا به‌صورت تدریجی در یک فرایند کندرو همانند زلزله یک‌دقیقه‌ای که محصول چندین سال فرایند بسیار کند لایه‌های زمین است، آینده حکمرانی را در اروپا باید در مواجه با این فرایندهای کندرو سیاست خارجی و داخلی بررسی نمود چرا که وضعیت مولفه‌های مختلف خصوصاً اقتصادی در اروپا نگران‌کننده‌تر از گذشته شده است؛ و سیاستمداران اروپایی هوشمندی لازم در برابر این فرایندهای کندرو را دارا نیستند و این عدم هوشمندی به دلیل عدم عقل ایدئولوژیک به دلیل وابستگی به امریکا و فقدان رهبری و مدیریت یک‌پارچه است. به نظر می‌رسد زیست‌بوم توسعه اروپا در دو محور اصلی می‌تواند بازآرایی شود:

اول: توافقات جدید اتحادیه اروپا با مردم اروپا در کسب اعتماد جامعه که در حال حاضر اعتماد مردم به دولت مردان اروپایی با ناآرامی‌های اخیر تقریباً دچار فروپاشی شده است.

دوم: مراودات با توافقات جدید اتحادیه اروپا با نظم جدید جهانی و هم‌زمان با کاهش تعهدات به ایالات متحده امریکا؛ تجربه حمایت از امریکا توسط اروپای در مناقشه اوکراین بیانگر این است که خسارت‌های جدی متوجه آنها شده، موضوع صنعت زدایی اروپا در مدیریت انرژی قابل‌بررسی است.

باتوجه‌به اینکه در اروپای امروزی تقریباً هر دو محور مورد اشاره اصلی در حال فروپاشی بوده و به تعبیری اروپا در داخل دچار مشکلات جدی شده که در ناآرامی‌های اخیر قابل‌مشاهده است و در سیاست خارجی نیز که بیشتر وابسته به امریکای در حال افول دچار سردرگمی شده‌اند که خواهان استقلال در تصمیم‌گیری هستند. به بیان ساده‌تر اروپا در سطح داخلی دچار بی‌اعتمادی جامعه شده و از منظر سیاست خارجی نیز دچار آشفتگی در روابط جدید با جهان به دلیل تجربه غلط پیروی از سیاست‌های یک‌جانبه‌گرایی امریکا شده است.

آنچه مسلم است این که کنش‌ها در داخل و خارج اروپا در حال ازبین‌رفتن است که افق روشنی در آینده اروپا با ادامه این روند وجود نخواهد داشت. باتوجه‌به فقدان رهبری و مدیریت ایدئولوژیک، حکمرانی در اروپا در حوزه‌های مختلف ازجمله اقتصاد بر پایه مثلث اعتماد، پول و قدرت بنا شده که باتوجه‌به فروپاشی اعتماد مردم اروپا به سیاستمداران خویش و جامعه اروپا صرفاً بر پایه قدرت و پول اداره می‌گردد که مؤلفه قدرت نیز در به دلیل وابستگی به ناتو تا حدی تضعیف شده که کشورهای اروپایی توانایی دفاع را از مرزهای خویش را ندارند و در مؤلفه پولی نیز بانک‌های جهانی در حال و ورشکستگی شده و با دلارزدایی کشورهای منطقه وضعیت نظام پولی و اعتباری اروپا نیز به ورشکستگی نزدیک شده است. این نتایج حاصل اعتماد به سیاست‌های امریکا و همچنین استعمار و سلطه امریکا در اروپاست.

در حال حاضر در سطح ژئوپلیتیک جهان با حضور چین اتفاقاتی در حال وقوع بوده که کشورهای مختلف این امر را به‌خوبی درک کرده است. از سوی دیگر امروزه دولت‌ها سیاست دلارزدایی را آغاز کرده‌اند و از طرفی افزایش تنش‌ها و منازعه‌های قدرت از جمله جنگ اوکراین و تایوان وضعیت کشورهای وابسته به امریکا را بحرانی‌تر خواهد شد؛ بنابراین چرخش سیاست اروپایی‌ها به دلیل نیاز به سمت شرق دور از انتظار نخواهد بود. اما به دلیل فقدان ایدئولوژی و عدم رهبری یکپارچه و همچنین اختلافات درونی اروپا و نقش بازیگران اروپایی همانند انگلیس این بازآرایی سیاست خارجی اروپا به سمت شرق را سخت کرده است.

معتقدم جامعه اروپا به دلیل استعمار امریکا دچار کاهش منزلت اجتماعی خواهد شد و از سوی دیگر حاکمان آنها نگران ازدست‌دادن جایگاه خود در آینده در تراز داخلی و سطح بین‌الملل خواهند بود. براین‌اساس یکی از راه‌های حل‌های مدیریت بحران اروپا خروج از نظام سلطه امریکا و بازآرایی جدید در سیاست خارجی است. واقعیت این است که دولت مردان اروپا به دلیل نیاز سهم‌خواهی در نظم جدید به‌اجبار ‌باید طراحی و تعریف و تصمیم جدید برای به‌دست‌آوردن اعتماد سرمایه اجتماعی خویش باشند.

امیدواریم که اروپا بتواند به‌صورت مستقل وارد رابطه جدیدی با مردم و جهان شود و توصیه نویسنده در این سطور به حاکمان اروپا این است که روابط و تعهدات خویش را با امریکا در حال افول کاهش دهند و منافع مردم اروپا را در آینده دچار چالش‌های جدی‌تر در حوزه‌های مختلف خصوصاً اقتصاد و انرژی نکنند. از سوی دیگر هم‌زمان با کاهش تدریجی تعهدات با امریکا؛ اروپا نیازمند تعریف روابط و مناسبات جدید با نظام بین‌الملل و چرخش به سمت شرق است.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید