در منطقه ما یعنی جنوب آسیا، ظهور چین واقعا یک پدیده بود که خیزش آن در طول یک نسل رخ داد و در این حیرت هستیم که نسل بعدی چه چیزی را با خود می آورد. خیزش چین، عمدتا به دلیل قدرت اقتصادی این کشور بود و بعد توانمندی های نظامی. بنابراین جهان امروز ما کاملا شرایط پیچیده ای دارد که ارائه یک تعریف روشن از آن را دشوار میکند.
به گزارش نبأخبر،در این میزگرد کارشناسانی از آفریقا، آمریکای لاتین، جنوب و جنوب شرق آسیا، به واکاوی خطرات و نیز فرصت های تازه ای می پردازند که جنگ و بازگشت گسترده تر نزاع قدرت های بزرگ، پیش روی کشورهای آنان و مناطق اطراف نهاده است. این کارشناسان درباره مهمترین اولویت های مناطق خود، هزینه های فزاینده جنگ اوکراین و پیامدهای تشدید تنش های ژئوپولیتیک بحث می کنند.
جنگ روسیه در اوکراین، متحدان غربی ایالات متحده آمریکا را به هم نزدیکتر کرد اما نتوانست دمکراسی های جهان را آن طور که دولت جو بایدن امید داشت، یکپارچه کند. در عوض سال گذشته روشن ساخت که نگاه بقیه جهان، نه تنها به جنگ اوکراین بلکه به سپهر گسترده تر جهانی، تا چه اندازه متفاوت است.
در این میزگرد کارشناسانی از آفریقا، آمریکای لاتین، جنوب و جنوب شرق آسیا، به واکاوی خطرات و نیز فرصت های تازه ای می پردازند که جنگ و بازگشت گسترده تر نزاع قدرت های بزرگ، پیش روی کشورهای آنان و مناطق اطراف نهاده است. این کارشناسان درباره مهمترین اولویت های مناطق خود، هزینه های فزاینده جنگ اوکراین و پیامدهای تشدید تنش های ژئوپولیتیک بحث می کنند.
کارشناسان این میزگرد:
تیم موریتی Tim Murithi، رئیس گروه مداخلات صلح جویانه در موسسه عدالت و سازگاری و استاد دانشگاه کیپ تاون در آفریقای جنوبی
نیروپاما رائو Nirupama Rao، وزیر امور خارجه پیشین هندوستان از 2009 تا 2011، همچنین سفیر پیشین هندوستان در پکن و در واشنگتن.
ماتیاس اسپکتور Matias Spektor، استاد روابط بین الملل از دانشگاه سائوپولو در برزیل و استاد میهمان در دانشگاه پرینستون
جاستین وُگت Justin Vogt، عضو فارین افرز، مجری میزگرد
وُگت: میزگرد را با سوالی درباره دوگانگی رویکرد آمریکا و غرب آغاز می کنیم. به نظر شما مثلا در موضوعی همچون جنگ اوکراین، آمریکا و اروپا تا چه حد رویکردی ریاکارانه دارند؟
رائو: دیرزمانی است که بخش بزرگی از افکار عمومی در کشورهایی همچون هندوستان، نسبت به آنچه از نگاه ما سیاست ریاکارانه غرب و معیارهای دوگانه ای است که بر غرب در برابر بقیه جهان اعمال می شود، انتقاد دارند. البته این می تواند تا حدودی هم به احساس ما با آن سابقه دراز استعماری کشورهایمان و محرومیت های ناشی از آن مربوط باشد. بعد هم وقتی به جنوب آسیا نگاه می کنیم شاهد مواردی همچون افتضاح آمریکا در افغانستان هستیم و آنچه در نگاه ماه اشتباهات راهبردی واشنگتن است که برای نمونه برپایه گمانه زنی های کاملا نادرست درباره توانمندی های هسته ای عراق شکل گرفت و موارد دیگری که در دو و نیم دهه گذشته در برابر چشمان ما رخ داد و بعد هم شکاف نژادی موجود در داخل ایالات متحده هست که نمونه دیگری از ناکاملی جامعه شماست. البته باید بگویم که ما در هندوستان، عمیقا ساختار دمکراتیک موجود در ایالات متحده را می ستاییم، قانون اساسی و نهادهای مردمسالار شما پیوسته برای همه ما الهام بخش هستند. با این حال من در مجموع احساس می کنم که آمریکایی ها به درک بهتری از شرایط جهان نیاز دارند. در همینجا باید بگویم که دو کشور ما، روابط بسیار بالغ و رشیدی را میان خود برساخته اند که بر زمینه های مشترک و نه اختلافات تکیه دارد. همچنین باید یادآور شوم که بسیاری از هندی ها و از جمله خود من، اقدامات روسیه در اوکراین را تایید نمی کنیم. با این حال، اوضاع را از پنجره منافع ملی خودمان ارزیابی کرده پیامدهای آن را می سنجیم با این هدف که تا حد ممکن از آسیب های اقتصادی این جنگ مصون بمانیم، جنگی که آن را نوعی هماوردی میان شرق و غرب می بینیم که ویژگی ویرانگرانه و وسواس گونه ای هم به خود گرفته است.
اسپکتور: چیزی که واقعا جهان جنوبی را به تقبیح رویکرد ریاکارانه غرب تحریک می کند نوعی واکنش هیجانی است به سیاست آمریکا و روشی که آمریکایی ها و تاحدودی اروپایی ها، جنگ اوکراین را چارچوب بندی می کنند. یک نکته این است که آمریکایی ها منافع ملی خودشان را به زبانی برتری جویانه ابراز می دارند حال آن که در واقع همه می دانند که نوعی ناهمخوانی میان حرف و عمل مقامات آمریکایی وجود دارد. این سوال پیش می آید که آیا آنچه روس ها در اوکراین انجام می دهند با آنچه آمریکایی ها در عراق انجام دادند، قابل مقایسه نیست؟ از یک زاویه خالص منافع ملی در جهان جنوبی، ما از کشتار غیرقانونی هزاران غیرنظامی صحبت می کنیم، از ویرانی میراث غنی فرهنگی ملت ها، بیجاشدگی میلیون ها انسان. آیا اینها قابل مقایسه نیستند؟ در واقع از جنبه های زیادی قابل قیاسند. هر دو مصداقِ پایمال شدن روح منشور ملل متحد هستند. نکته دیگری که جهان جنوبی را به شدت تحریک می کند این است که غربی ها مدعی هستند که نظم غربی، متکی بر قانون است. تردیدی نیست که نظم بین المللی قوانین بسیار زیادی دارد و نیز نهادهایی که توسط ایالات متحده و اروپا برپاشده اند، تاثیر عظیمی بر کشورهای اطراف جهان دارند: هند، آفریقای جنوبی، برزیل و دیگران در سی سال گذشته، از این نظم لیبرال بین المللی بهره برده اند. اما این ایده که بازیگران قدرتمند در این سامانه، به قانون گردن می گذارند، ایده کاملا شگفتی است چرا که هرطور حساب کنید، ایالات متحده از این حیث، یک قدرت تجدیدنظر طلب بوده است، هنگامی که قوانین تازه و نهادهای تازه مطرح اند در بسیاری موارد طرفهای دیگر را برای پیوستن به آنها زیر فشار می گذارد و در بسیاری موارد حتی از توسل به زور و نیروی نظامی و تحمیل اقتصادی هم استفاده می کند. بنابراین، این ذهنیت که شما غربی ها، قدرت های وضع موجودی هستید که مسوول هستید و کشورهای در حال خیزشی که نامسوول هستند، ذهنیتی بسیار پوچ به نظر می رسد. نکته تحریک کننده سوم هم این که جهان را به دو دسته “عاشقان دمکراسی” و “دولت های خودکامه” تقسیم می کنید. تردیدی نیست که چین و روسیه، حاکمیت هایی اقتدارگرا دارند و هندوستان، آفریقای جنوبی، برزیل و اندونزی که دمکراسی هستند، چنین وضعی را دوست ندارند. اما نکته اینجاست که حمایت آمریکا از خودکامگی، از سال 1945 تاکنون وجه غالبی داشته است. حتی امروز هم از میان پنجاه حکومتی که خانه آزادی Freedom House آنها را به عنوان نظام های دیکتاتوری توصیف می کند، آمریکا برای 35 مورد آنها حمایت نظامی فراهم می آورد. پس این ادعا هم که ایالات متحده، قدرت متولی و متعهد به گسترش دمکراسی است، بازهم توخالی به نظر می رسد. این منافع ملی آمریکاست که با لحنی برتری جویانه خودنمایی می کند و بنابراین شگفت نیست که واکنش جهانی را برانگیزد.
وگت: نکته قابل توجه در سخنان شما این است که به نابودی نظم لیبرال موجود اشاره ندارید بلکه تاکید شما بر این است که قدرت های غربی باید پایبندی کاملی به قوانین نظم موجود داشته باشند و نظم کنونی واقعا لیبرال تر و آزادتر باشد. چه سازوکارهایی را برای رسیدن به این هدف پیشنهاد می کنید؟
موریتی: پیشینه نظم موجود با محوریت شورای امنیت سازمان ملل، به اتحاد ملل League Of Nations باز می گردد. حال اگر بپرسیم که چه چیزی باعث بی اعتباری اتحاد ملل شد به این می رسیم که از همان زمان، قدرت های بزرگ، هرگاه که لازم دیدند دست به اقدام زدند و توانستند سامانه موجود را به کار بگیرند تا منویات و اهداف خودشان را پیش ببرند. این است که هرگاه عبارت “نظم بین المللی متکی بر قانون” به گوش ما می خورد، از آن در جهان جنوبی و بویژه در آفریقا نوعی دو رویی و دو گانگی فهم می شود. از نگاه من، یورش به عراق و یورش به اوکراین، هر دو مصداق نقض منشور ملل متحد هستند. آنچه متاسفانه در واشنگتن شاهدش هستیم، نوعی فراموشی خودخواسته است نسبت به کارهایی که در گذشته انجام داده اند و فرار از نگاه به گذشته که بسیار خطرناک است. کشورهایی که چنین اقداماتی را انجام می دهد، نمی تواند درک کند که چه تاثیراتی بر بقیه جهان می گذارند. البته ما به دنبال ناکار کردن سامانه جهانی موجود نیستیم چرا که این کار به آشوب و آنارشی می انجامد. باید سامانه اصیلی از قوانین را برسازیم که در آن قدرت های بزرگ، مجبور به پایبندی شوند و نتوانند هرگاه که به سودشان بود، دست به اعمال قدرت بزنند. با همین جنگ اوکراین هم که به اینهمه ویرانی، از دست رفتن جانهای بسیاری از کودکان و زنان و مردان غیرنظامی و بیجاشدگی ملیونها انسان انجامید، بی کفایتی نظم موجود اثبات شد که نتوانست از وقوع چنین جنگی جلوگیری کند. این است که شورای امنیت، بیشتر شورای ناامنی است تا امنیت. پس سوال این است که چگونه می توان آن را بازسازی و تبدیل به سامانه ای کرد که قانونا محترم شمرده شود و اعضای قدرتمند آن هم محدود و محکوم به قواعد باشند. به نظرم ایده یک پارلمان جهانی، یک شورای عالی فوق ملی که بتواند حدود و ثغور عمل کشورها را مشخص کند و ایجاد نهادهایی که واقعا به توسعه امنیت و صلح در سطح جهان بپردازند، قابل توجه است. البته که قدرت های عمده جهان، از چنین پیشنهادی استقبال نخواهند کرد اما اگر قرار است به جهانی که کمتر آشفته و بیشتر باثبات است برسیم، این چیزی است که به آن نیاز داریم.
وگت: به نظر می رسد که اکنون نوعی درک در کشورهای غربی حاصل می شود که تغییری جریان دارد و ما وارد دورانی دست کم چندقطبی می شویم. البته برخی هم این را انکار می کنند و کارشناسانی همچون استیون بروکز Steven Brooks هم هستند که اخیرا در فارین افرز استدلال کرد که چیزی به نام جهان چندقطبی در راه نیست و ما همچنان در دوران تک قطبی به سر می بریم. ارزیابی شما در جهان جنوبی در این زمینه چیست؟
رائو: از جهات مختلفی جهان امروز ما، بدون یک تعریف مشخص است. در منطقه ما یعنی جنوب آسیا، ظهور چین واقعا یک پدیده بود که خیزش آن در طول یک نسل رخ داد و در این حیرت هستیم که نسل بعدی چه چیزی را با خود می آورد. خیزش چین، عمدتا به دلیل قدرت اقتصادی این کشور بود و بعد توانمندی های نظامی. بنابراین جهان امروز ما کاملا شرایط پیچیده ای دارد که ارائه یک تعریف روشن از آن را دشوار میکند.
اسپکتور: یکی از مهمترین تفاوت های جهان امروز و جهان سی سال پیش، این است که گویی قدرت های بزرگِ دیگری هم پای به میدان گذاشته اند. به نظرم از زاویه دید جهان جنوبی باید به سه نکته توجه داشته باشیم: نخست اینکه آمریکا اکنون برخلاف سال های گذشته در شرایطی است که نمی تواند روسیه و چین را نه تنها در مناطق خودشان بلکه در دیگر بخش های جهان هم جدی نگیرد. مثلا نقش روسیه در سوریه را در نظر بگیرید و نقش چین در آفریقا، اقیانوس هند، خاورمیانه و حتی در آمریکای لاتین. بنابراین همینکه آمریکا دیگر نمی تواند بدون منظور کردن نقش این قدرت ها در نقاطی از جهان دست به عملیات نظامی بزند، نشان از تغییر شرایط دارد. نکته دوم اینکه چین و روسیه به سختی در تلاشند تا حوزه نفوذشان را در مناطق اطراف خود گسترش دهند که معنی اش این است که توان نظامی خود را با بسیج داخلی و شکل دادن به اتحادهایی تقویت کرده و مانع سلطه هژمونی آمریکا شوند. این چیزی است که دانشمندان علوم سیاسی به آن عنوان “رفتار موازنه ساز” می دهند و ویژگی سامانه چندقطبی است. سوم هم اینکه ایالات متحده تلاش دارد که حتی الامکان، مانع رشد اقتصادی چین و روسیه شود چرا که این برداشت هست که رشد اقتصادی به رشد قدرت نظامی می انجامد. این وضعیت پویش تازه ای را خلق کرده و نیازمند رقابت امنیتی است؛ شرایط تازه ای که نسل ما واقعا از زمان جنگ سرد به این سو، آن را تجربه نکرده است. اگر اینها را در کنار هم قرار دهید، به چیزی می رسید که به یک نظم چندقطبی شباهت دارد.
رائو: حتی اصطلاح “چندقطبی” هم برای توصیف شرایط موجود جهان مناسب نیست. روشن است که ژئوپولیتیک قرن جاری، با همگرایی های چندجانبه تعریف می شود و نه فقط با چندقطبی شدگی یا یک سامانه ساده از اتحادها.
موریتی: روشن است که چرخشی در جریان است. برخلاف دوران دو قطبی (جنگ سرد) و تک قطبی پس از آن، شاهد هستیم که حتی در واشنگتن، دیگر چندان این تمایل وجود ندارد که آمریکا نقش پلیس جهان را برعهده داشته باشد و آنها به دنبال مشارکت بخش های دیگر جهان مثلا در اروپا و آسیا و پذیرش سهمی از این بار هستند. البته هنگامی که بحث قدرت نرم مطرح می شود، آمریکا جایگاه بسیار برتری دارد: یک کشور بزرگ با یک سیستم چندفرهنگی و پدیدهای متنوع هنری، علمی و غیره. این است که ایالات متحده، از حیث تاثیرگذاری بر جهان، آورده ها و ابزارهای متنوعی را در اختیار دارد و مجبور نیست که تنها متکی بر قدرت سخت یا توان نظامی خود باشد. به همین دلیل، ایالات متحده آمریکا در جایگاهی هست که این گفتمان تازه را با بقیه جهان آغاز کند که بسیار خوب، چگونه می توانیم به شرایط بهتری برسیم. هرچند که ما قدرت مسلط هستیم اما چگونه می توانیم نظمی را بسازیم که همگی به قواعد آن احترام گذاشته و پایبند باشیم؟ به نظرم جهان امروز در آستانه ای قرار دارد که بسیار شبیه لحظه ای است که سی ایالت آمریکا، آماده یکپارچگی می شدند. اکنون جهان هم در چنین نقطه عطفی قرار گرفته است. مشکلی که در واشنگتن هست اینکه سیاستگذاران و تصمیم گیران، قادر به دیدن و درک این موقعیت نیستند حال آن که این یک فرصت عظیم است که آمریکا در گفت وگو با دیگر قدرت های جهان، حرکت به سمت شرایط متفاوتی را آغاز کند.