دریاچه ارومیه بالاخره خشک شد. اما این خشک شدن حاصل دو دهه بیتوجهی محض به تمام اعتراضها، اخطارها و خواستههای کارشناسی بهترین و دلسوزترین کنشگران و فعالان محیط زیست در ایران بود. در تمام این سالها یعنی از ۱۳۷۵ تا کنون که بحثهای زیادی درباره خشک شدن دریاچه ارومیه مطرح بوده، هرگز سازمان محیط زیست و دیگر سازمانهای و وزارتخانهها مثل وزارت نیرو و کشاورزی، وضعیتی که امروز به وجود آمده را باور نمیکردند و هر سال محکمتر و پرقدرتتر بر طبل توسعه میکوبیدند.
به گزارش نبأخبر،دریاچهای که روزگاری بیش از ۲۰ میلیارد متر مکعب آب داشته حال تنها چند برکه کوچک دارد که آن هم به زودی خشک میشود و آنچه میماند یک صحرای نمک ویرانگر است.
دریاچه ارومیه بالاخره خشک شد. اما این خشک شدن حاصل دو دهه بیتوجهی محض به تمام اعتراضها، اخطارها و خواستههای کارشناسی بهترین و دلسوزترین کنشگران و فعالان محیط زیست در ایران بود. در تمام این سالها یعنی از ۱۳۷۵ تا کنون که بحثهای زیادی درباره خشک شدن دریاچه ارومیه مطرح بوده، هرگز سازمان محیط زیست و دیگر سازمانهای و وزارتخانهها مثل وزارت نیرو و کشاورزی، وضعیتی که امروز به وجود آمده را باور نمیکردند و هر سال محکمتر و پرقدرتتر بر طبل توسعه میکوبیدند.
نخستین اعتراضهای جدی به موضوع خشکی دریاچه در اواخر دهه ۷۰ بود. زمانی که بیم آن میرفت که پایین آمدن سطح آب دریاچه و افزایش شوری بیشتر آب باعث نابودی آرتمیا، این تنها جاندار سخت پوست دریاچه شود. برای همین نسبت به صید آن اعتراض شده بود. پیش از اینهم کسانی چون مرحوم کردوانی، یکی از چهرههای شاخص محیط زیست ایران، درباره خشکی دریاچه ارومیه اخطار داده بود.
سازمان محیط زیست آن زمان توجهی و حتی باوری به خشکی دریاچه ارومیه نداشت اما اوایل دهه ۸۰ بود که راهی جز باور کردن آن نداشت. همان زمانی که معاون محیط طبیعی وقت سازمان از خشکی دریاچه طی ۵ سال آینده خبر داد.
آنچه که در ابتدا دلیل خشکی دریاچه ارومیه عنوان شده بود، احداث سدهای بیشماری بود که پشت سر هم ساخته میشد. در همان ابتدای اعتراضها، بیش از ۴۰ سد روی حوضه آبریز دریاچه ارومیه ساخته شده بود. اما نخستین مداخلات انسانی روی دریاچه ارومیه، مسیر میانگذری بود که ارتباط قسمت شمالی دریاچه با جنوب آن را تا حدی مختل کرد. این میانگذر باعث شده بود تا دوران آب و حرکت آن در دریاچه با مشکل مواجه شود که همین امر منجر به تبخیر بیشتر آب شد. در این میان وضعیت جنوبی دریاچه بسیار وخیم بود. جایی که دو جزیره بزرگ دریاچه و حیات وحش هم آنجا بود.
اما در این سالها هنوز وضعیت حیات وحش خوب بود. فلامینگوها بر فراز دریاچه پرواز میکردند و هنوز هم یکی از مهمترین مقاصد آنها برای جوجهگذاری بود. گوزن زد و قوچ ارمنی هم همچنان در جزیرهها زندگی میکردند. بحران تازه داشت آغاز میشد.
احداث میانگذر که تا اندازهای مسیر دوران آب را به مشکل انداخته بود با پل یک و نیم تا دو کیلومتری در نیمه دهه ۸۰ تکیمل شد. پلی که پایههای بزرگی داشت و همان پایهها هم تنها خروجی آب برای گردش را مختل کرد. هرچند در همان زمان از پیمانکار خواسته شده بود تا در دو طرف خاکریزها کالورت ایجاد کند تا جریان آب دوباره برقرار شود اما پیمانکار فقط به ساختن پل بسنده کرد.
اما آنچه جان دریاچه را به طول کامل گرفت، کشاورزی بیضابطهای بود که هر روز توسعه مییافت. در واقع زمینهای زیادی که به سرعت سرسامآوری زیر کشت میرفتند و آب میخواستند. آبی که تنها راه تامین آن سد سازیهای بیشتر و ساختن بندهای کشاورزی روی رودخانههایی بود که میبایست به دریاچه ارومیه میریختند اما خرج کشاورزی میشدند. حتی این هم کافی نبود و کشاورزان چه مجاز و چه غیرمجاز دست به احداث چاههای عمیق زدند و حتی سفرههای آبی حوضه آبریز دریاچه را هم خالی کردند.
حتی در اواخر دهه ۸۰ قانونی در مجلس تصویب شد تا کسانی که چاههای غیرمجاز دارند، بتوانند برای چاهشان مجوز بگیرند. یعنی مهر قانونی زدن بر اقدامی غیرقانونی. به این قوانین، اجازههای غیرقانونی تبدیل دشتهای جدید به مزارع کشاورزی و حتی تبدیل اراضی شیبدار که بخش مهمی از منابع طبیعی ایران است به زمینهای کشاورزی را هم اضافه کنید.
البته فقط این نیست. تغییر الگوی کشت هم بلای دیگری بود که به جان دریاچه افتاد. در سالهای قبل از انقلاب در اطراف دریاچه ارومیه عمدتا باغات انگور وجود داشت. محصولی کمآب بر و دیمی اما به مرور زمان و با سرعتی زیاد باغات سیب جای انگور را گرفتند. محصولی که آب زیادی میخواهد و اصلا با شرایط دیمی سازگار نیست. هرچند کمی بعدتر پای چغدر قند و گندم و جو هم به اطراف دریاچه باز شد.
وقتی تغییرات اقلیمی در ایران جدی و شواهد آن ناگهان به طور خشمگینی نمایان شد، کار از کار گذشته بود. حالا دیگر خبری از برف و بارانهای همیشگی نبود و آبی که مصرف شده بود هم جایگزینی نداشت. همه اینها دست به دست هم داد تا عمر دریاچه به پایان برسد.
نابودی دریاچه ارومیه منجر به نابودی حیات وحش آن هم شد و حالا دیگر هیچکدام از آن حیوانات در جزیرههای دریاچه نیستند. یا مردهاند و یا مهاجرت کردند که طی مهاجرت هم جان سالم به در نبردند. حتی به دلیل شوری آب آرتمیا هم از دست رفت و پلیکانها و فلامینگوها هم دیگر به دریاچه ارومیه بازنگشتند. این اولین تاثیرات زیست محیطی دریاچه بود و حالا که اینطور خشک شده به زودی تاثیرات مخرب آن روی زندگی انسانها آغاز میشود.
طی ۸ سال گذشته با راهاندازی ستاد احیاء دریاچه ارومیه تلاش شد تا این دریاچه دوباره جان تازهای بگیرد. ستادی که ریشههای فکری آن بر مبنای توسعه سختافزاری بود نه فهم اکولوژیک. حتی گفته میشود که یک اکولوژیست هم در این ستاد نبودهاست. این ستاد به گفته خود بیش از ۱۵ هزار میلیارد تومان هزینه کرد اما در نهایت کار به اینجایی که حالا رسیده، رسیدهاست.
به اعتقاد برخی هنوز هم سازمان محیط زیست و وزارتخانههای مرتبط به ماجرای دریاچه ارومیه مثل وزارت کشاورزی و نیرو، خشک شدن این بستر عظیم آبی را باور نکردند. دریاچهای که روزگاری بیش از ۲۰ میلیارد متر مکعب آب داشته حال تنها چند برکه کوچک دارد که آن هم به زودی خشک میشود و آنچه میماند یک صحرای نمک ویرانگر است.