سیستم آموزش عالی ما مصنوعی است

به نقل از صدانیوز ، میزان تولید علمی در ایران به لحاظ کمی رشد زیادی داشته است و گفته می شود در ۴ دهه پس از انقلاب سهم ایران از علم دنیا ۲۲ برابر ۸ دهه قبل از انقلاب اسلامی بوده است، اما برخی منتقدان معتقدند که با این پیمانه‌های رشد علمی نیاز کشور برطرف نمی‌شود […]

به نقل از صدانیوز ، میزان تولید علمی در ایران به لحاظ کمی رشد زیادی داشته است و گفته می شود در ۴ دهه پس از انقلاب سهم ایران از علم دنیا ۲۲ برابر ۸ دهه قبل از انقلاب اسلامی بوده است، اما برخی منتقدان معتقدند که با این پیمانه‌های رشد علمی نیاز کشور برطرف نمی‌شود و علم باید به رفع نیازها بیاید.

مهدی گلشنی، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و مدیرگروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف از جمله افرادی است که در سخنرانی های خود نقدهای فراوانی به سیستم آموزشی به ویژه آموزش عالی وارد کرده است. در گفتگو با این استاد فلسفه به بررسی وضعیت آموزش و پرورش و آموزش عالی در کشورمان پرداختیم؛

*امروزه نظام آموزشی ما دچار برخی ناکارآمدی هاست. به عنوان مثال در زمینه آموزش زبان (انگلیسی و عربی) ناموفق است. در گذشته قرآن و متون کهن ادبی در آموزش و پرورش سهم بیشتر و جدی تری داشت. شما علل این مسائل را چه می دانید؟

به نظر من روش تدریس ما اشتباه است. بنده خودم بعد از اعزام به خارج برای دوره دکترا لازم بود در برکلی مقاله‌ای را از زبان فرانسه ترجمه کنم. نمی‌گویم من استثنائی بودم، بلکه بسیاری از دانشجویان مثل من بودند که یک نیم‌سال سر کلاس بسیار خوب فرانسه رفتیم و توانستیم به راحتی مقالۀ علمی از زبان فرانسه را به انگلیسی ترجمه کنیم. یاد گرفتن زبان انگلیسی چون به دنبال خودش چیزهای دیگری می‌آورد که ممکن است هویت ما را از بین ببرد، چندان لزوم ندارد که از دبستان آغاز شود، اما زبان عربی چون بخشی از هویت و فرهنگ ماست، اگر آموزش آن‌ را از دبستان هم شروع کنند، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه لازم هم هست.

مسأله این است که اصلاً ادبیات و مسائل فرهنگی در دبستان و دبیرستان شأنی ندارد. کافی است که تست بسیار ساده ادبی از فارغ‌التحصیلان دبیرستان‌ها انجام تا مشخص شود که آنها چقدر ضعیف هستند. در دانشگاه برکلی دانشجویان مجبور بودند که دروس سنگینی را در زبان انگلیسی بگذرانند. دانش‌آموزان و دانشجویان باید با ادبیات زبان خودشان آشنا باشند. درس زبان فارسی ‌گذاشته می‌شود، اما بعضی وقت‌ها بدون جاذبه است. این وضعیت باید عوض شود. علاوه بر اینها در گذشته ابتدا قرآن را آموزش می‌دادند و علاوه بر آن دیگر کتاب‌ها مانند آثار سعدی و … هم در سطوح پائین تدریس می‌شد.

*این تغییر باید توسط چه کسی یا نهادی و با چه فرایندی انجام شود؟

رسانه‌ها و رادیو و تلویزیون، باید برنامه‌های مناسبی در این ارتباط بگذارند و مردم را نسبت به هویت ملی ـ دینی خودشان حساس کنند. همان طور که چینی‌ها چنین کاری را انجام دادند. چین کشور منحط شده‌ای بود، اما اکنون به کلی عوض شده است، آنها کاملا آگاهانه دارند تصمیم می‌گیرند، چون می‌خواهند سرآمد شوند. ما فرهنگی با این قدمت داریم که به نظرم در میان تمام فرهنگ‌های دنیا بی‌نظیر است، اما امروزه کودکان ایرانی با فرهنگ ما بزرگ نمی‌شوند، بلکه با فرهنگ غربی بزرگ می‌شوند، حتی حوزویان گاهی طی سخنان خود برخی از اصطلاحات انگلیسی را به کار می‌برند که معادل زیبای فارسی آن وجود دارد، اما آن‌ها اصطلاح فرنگی‌اش را به کار می‌برند.

امروزه کودکان ایرانی با فرهنگ ما بزرگ نمی‌شوند، بلکه با فرهنگ غربی بزرگ می‌شوند، حتی حوزویان گاهی طی سخنان خود برخی از اصطلاحات انگلیسی را به کار می‌برند که معادل زیبای فارسی آن وجود دارد، اما آن‌ها اصطلاح فرنگی‌اش را به کار می‌برند

طرحی را از حوزه به شورای عالی انقلاب فرهنگی آورده بودند. آن‌هایی که توضیح می‌دادند در سخنان خود از بعضی از اصطلاحات فرنگی استفاده می‌کردند. من گفتم چه ضرورتی برای استفادۀ غیرضروری از واژه‌های فرنگی وجود دارد؟! به نظرم آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها برنامه سنجیده‌ای نیاز دارند که با همکاری خبرگان ذی‌ربط تدوین شده باشد، اما متأسفانه این کار انجام نشده است. چند سال قبل که برنامه آموزش و پرورش را به شورای عالی انقلاب فرهنگی آورده بودند، عرض کردم که وزارت آموزش و پرورش چرا از نیروهای دانشگاهی استفاده و از آنها نظرخواهی نمی‌کند. گفتند ما خودمان افراد فارغ‌التحصیل در مقطع دکترا داریم. این گونه برخوردها قدری مستکبرانه است.

بنده به این نتیجه رسیده‌ام که بسیاری از مطالبی که در مقاطع مختلف تحصیلی در آموزش و پرورش، حتی در رشته فیزیک، تدریس می‌شود غیر ضروری است و بالعکس بعضی از چیزهایی که باید تدریس شود، تدریس نمی‌شود. طرح‌های جدید را باید با تعدادی از دانشگاهیان دل‌سوخته مسلط مطرح کنند تا به جمع‌بندی مناسبی برسند و بعد پیاده‌ کنند. مدیران این وزارتخانه‌ها فقط دوست دارند که مُدل عوض کنند.

*علت تمایل خانواده ها به تحصیل فرزندشان در رشته های پزشکی و مهندسی و تمایل کمتر به علوم انسانی را در چه می دانید؟

من این موضوع را بارها مطرح کرده‌ام. این مطالب باید در محیط تلویزیون که معمولاً اکثر مردم به آن نگاه می‌کنند، آموزش داده شود. در رسانه‌ها باید راجع به اهمیت این موضوع‌ها روشنگری شود. اکنون متأسفانه چون همه نگاه‌ها به غرب است، می‌گویند غرب چقدر به این‌ها اهمیت می‌دهد؟ در این ارتباط باید گفت که در غرب در دانشگاهی مثل MIT تعداد دروس علوم انسانی بسیار زیاد است. مدت‌ها پیش دیدم در لیست دروس‌شان، ۷۰۰ درس علوم انسانی وجود داشت. شاید MIT مهم‌ترین دانشگاه مهندسی جهان باشد. این تعداد دروس علوم انسانی که در آنجا تدریس می‌شود، واقعا جای تعجب دارد، اما در اینجا به رئیس دانشگاه می‌نویسیم که پژوهشکده «علم، دین و فلسفه» راه‌اندازی شود، پاسخ می‌دهند که طبق نظر وزارت علوم جای این پژوهشکده‌ها در دانشگاه صنعتی نیست! به وزیر هم که نامه نوشتیم، جواب آمد که دانشگاه مهندسی جای این کارها نیست ـ به دانشگاه علامه طباطبائی رجوع کنید! شما چگونه انتظار دارید که دانشگاه مهندسی تغییر کند، وقتی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به ما می‌گوید که در دانشگاه فنی و مهندسی جای این مسائل نیست و اینها باید در یک دانشگاه علوم انسانی راه‌اندازی شود. با این اوصاف، شما چه کاری می‌توانید انجام دهید؟!

در دانشگاهی مثل MIT تعداد دروس علوم انسانی بسیار زیاد است. مدت‌ها پیش دیدم در لیست دروس‌شان، ۷۰۰ درس علوم انسانی وجود داشت. شاید MIT مهم‌ترین دانشگاه مهندسی جهان باشد. این تعداد دروس علوم انسانی که در آنجا تدریس می‌شود، واقعا جای تعجب دارد

ما فقط شعار اسلامی‌شدن دانشگاه‌ها را می‌دهیم، ولی در مقام عمل از آن دور هستیم. با شعار که مشکلات ما حل نمی‌شود. مسائل فرهنگی، مسائل ظریف و عمیقی است که فقط با دقت و عمق می‌توان آنها را حل کرد، آن هم به کمک افرادی که خبره هستند، نه اینکه هر کسی خود را ذی‌صلاح بداند و بخواهد در همه مسائل اظهارنظر کند.

یک مشکل عمدۀ محیط ما اکنون این است که همۀ متخصص همه چیز هستند. قرآن به ما می‌گوید: جهان، یک عالم قانونمند است ولی ما در مقام عمل به آن پای بند نیستیم. ما به متخصصان اهمیت نمی‌دهیم و شایسته‌سالاری را رعایت نمی‌کنیم و با این وجود می‌خواهیم در منطقه و جهان اول شویم. با شعار که نمی‌توان اول شد، تنها با عمل می‌توان چنین شد.

*همین نگرش درجه دومی به علوم انسانی که از دوران ابتدایی شروع شده، و به دوران راهنمایی می‌رسد در مقاطع بعدی هم دامه دارد. در پایۀ سوم راهنمایی که دانش‌آموزان باید انتخاب رشته کنند آنهایی که نمره بالایی دارند به رشته‌ ریاضی می‌روند و دانش آموزان متوسط‌ به علوم تجربی و دانش‌آموزان ضعیف‌تر به علوم انسانی می‌روند. دانش‌آموزان در آن مقطع که اطلاع کافی از علوم و رشته‌ها ندارند، بنابراین تحلیل و استدلالی در تعیین رشته مناسب ندارند. آنها در همان فضای موجود دست به گزینش می زنند و یا به خاطر علاقه پدر و مادر برای اینکه پزشک و مهندس شوند رشته‌ای را انتخاب می‌کنند. این روند در درازمدت چه اثرات نامطلوبی به بار می‌آورد؟

علاج و راه حل این معضلات تنها روشنگری است. این همه شبکه‌های تلویزیونی داریم. باید به سراغ کارشناسان و متخصصین مختلف برویم و آنها را دعوت کنیم تا راجع به این مسائل صحبت و روشنگری کنند. بحث کنند چرا ادبیات فارسی، جغرافیا، اقتصاد، جامعه‌شناسی و فلسفه مهم است؟ ببینند در دنیای پیشرفته چگونه به این علوم نگاه می‌کنند؟ آیا این امتیازی که برای رشته‌های مهندسی در محیط ما وجود دارد در کشورهای صنعتی مانند آمریکا هم وجود دارد؟! البته از نظر درآمد ممکن است چنین باشد، اما از نظر شأن مسلما نه! وقتی یک پیرزن انگلیسی یا آمریکایی از شما می‌پرسد شغلتان چیست و یا در چه رشته‌ای تحصیل کرده اید؟، اگر به او بگوئید رشته من فیزیک است. با تعجب فراوان عبارتOh. My God!  (ای خدای من!) را بیان می‌کند. برایش این رشته‌ها مهم است. به او فهمانده‌اند که این رشته‌ها مهم است. او شاید محتوایش را عمیقا نداند، اما می‌داند مهم است اما در ایران اگر کسی رشته‌اش مهندسی یا پزشکی نباشد، کلاهش پسِ معرکه است، و روی همه چیز زندگی‌ او تأثیر می‌گذارد، حتی گاهی تصمیم‌گیران برای علوم انسانی هم آقایان مهندسین هستند.

آن وقت همین آقایان مهندسین وقتی به سمت‌های مهمی مانند معاون وزیر می رسند، گاهی آن قدر از سایر حوزه ها بی اطلاعند که مثلا یک معاون پژوهشی وزیر می‌پرسد مگر تصحیح متون هم یک کار تحقیقاتی است؟! آیا چنین فردی شأن این را دارد که معاون وزیر شود؟! استاد جلال‌الدین همایی سالها وقت خود را صرف کردند تا «التفهیم» بیرونی را با چاپی منقح منتشر کنند. آیا این کار، یک کار پژوهشی نبود و فقط چاپ مقاله در مجلات ISI کار پژوهشی است؟! متأسفانه اصلا برای علوم انسانی شأنی قائل نیستند، ولی در همه چیز اظهارنظر می‌کنند. حال کافی است در همان رشته مهندسی که مقداری با چیزهای دیگر زندگی برخورد دارد چهار تا سؤال از او بپرسید، آن وقت می‌فهمید که او چه کاره است؟ صحنه‌های شبیه به این را در جاهای حساس دیده ام. تصمیم‌گیران برای علوم انسانی باید افرادی باشند که واقعاً درک کنند علوم انسانی چرا مهم است.

تصمیم‌گیران برای علوم انسانی باید افرادی باشند که واقعاً درک کنند علوم انسانی چرا مهم است

همچنین رادیو و تلویزیون، با این همه سریال و فیلم، دقایقی را هم روی این مسائل بگذارد و نشان دهد که انگلیسی‌زبان‌ها برای ادبیات خودشان چقدر اهمیت قائل هستند. در قدیم انسان حظ می‌کرد وقتی می‌دید بعضی پیرمردان و پیرزنان محیط‌مان وقتی که موضوعی اتفاق می‌افتاد اشعار مرتبطی را می‌خواندند حتی ممکن بود خدمتکار باشند، اما وقتی چیزی را می‌گفتی با بیت شعری جواب می‌داد که انسان حظ می‌کرد. خودم در اصفهان چنین صحنه هایی را مکرر می‌دیدم. در مورد هر چیزی صحبت می‌کردی در پاسخ برایت شعر می‌خواندند، اما زمانی مجری رادیو از وکیل دادگستری خواست که دو بیت شعر بخواند، او نتوانست. وکیل دادگستری که معمولاً رشته حقوق را گذرانده و بنابراین از رشته ادبیات وارد این رشته شده است، باید بتواند شعری بخواند، اما آن وکیل حتی نتوانست دو بیت شعر بخواند. بنابراین ضروری است که نظام آموزشی ما مورد وارسی دقیق قرار گیرد.

*به نظر شما چقدر ضرورت دارد که آموزش فلسفه و منطق از مقاطع تحصیلی پائین‌تر شروع شود، اکنون فلسفه و منطق در دوران دبیرستان فقط در رشته ادبیات وجود دارد و بقیه رشته‌ها از این آموزش بی‌بهره هستند؟

بسیار لازم و مهم است. منطق باعث پرهیز از نتیجه‌گیری‌های غلط از مقدمات می‌شود. فلسفه هم مهم است، چون پشتوانه مهم علوم (چه افراد بدانند و چه ندانند) بحث‌های فلسفی و مفروضات فلسفی است. من در کتاب «تحلیلی از دیدگاه‌های فلسفی فیزیکدانان معاصر» مفصلا این موضوع را بحث کرده ام. اگر به فیزیک به تنهایی نگاه کنیم، وقتی به نقاط حساس آن می‌رسید اگر خوب فکر کنید، متوجه می شوید که این ادعایی که می‌کنید و یا حرفی که می‌زنید، خارج از حوزۀ فیزیک است و فیزیک نمی‌تواند به آن پاسخ دهد. مثلاً وقتی شما می‌گوئید من الان نوری را روی زمین می‌بینم و نوری با همین رنگ هم از فلان کهکشان به چشمم می‌رسد، شما دارید فرض مهمی می‌کنید و آن این است که این دو نور از یک جنس هستند(مثلا هر دو مربوط به عنصر سدیم هستند) و دو چیز متفاوت نیستند. فیزیک نمی‌تواند این را ثابت کند که منشأ هر دو یکی است، زیرا به آن منبع دسترسی مستقیم نداریم.

یکی از اشتباهات مهمی که در قرون جدید اتفاق افتاد این بود که علوم از فلسفه جدا شد. بنابراین بسیاری از خطاهایی را که دانشمندان علوم انجام می‌دهند خودشان نمی‌فهمند و متوجه هم نیستند که بسیاری از ادعاهایشان علمی نیست و واقعا فلسفی است

یکی از اشتباهات مهمی که در قرون جدید اتفاق افتاد این بود که علوم از فلسفه جدا شد. بنابراین بسیاری از خطاهایی را که دانشمندان علوم انجام می‌دهند خودشان نمی‌فهمند و متوجه هم نیستند که بسیاری از ادعاهایشان علمی نیست و واقعا فلسفی است. اگر این را متوجه بودند نزاع‌ها بسیار کمتر می بود. نزاع هم بین علومی‌ها و هم بین علومی‌ها و فلاسفه کمتر می بود، اگر علومی ها متوجه می‌شدند که بسیاری از بحث‌ها و ادعاهایی که می‌کنند شامل مفروضات فلسفی است.

فرض کنید کسی ادعا می‌کند که من می توانم این عالم را بفهمم، حال این سؤال مطرح می‌شود، که چرا شما می‌توانید این عالم را بفهمید؟ کجای فیزیک می‌تواند ثابت کند که شما می‌توانید عالم را بفهمید؟ شما در فیزیک قبول می‌کنید که ماده وجود دارد، یعنی وجود ماده را قبول می‌کنید و بعد شروع می‌کنید که خواصش را توضیح دهید. بنابراین برای دورۀ دبیرستان هم منطق و هم فلسفه لازم است و مفید است آنها را در برنامه سه سال آخر دبیرستان وارد کنند، البته با زبانی مناسب آن سطح.

*با وجود این، چرا رشته‌های علوم انسانی باید فلسفه و منطق بخوانند ولی رشته‌های ریاضی و تجربی نباید بخوانند؟

تأکید کردم که آنها هم باید بخوانند، و اتفاقا آنها بیشتر از فارغ‌التحصیلان علوم انسانی به فلسفه و منطق نیاز دارند. برای اینکه در رشته‌های علمی مغالطات بسیاری صورت می‌گیرد و بسیاری از نتیجه‌گیری‌ها و استدلالات به اشتباه انجام می‌شود، که این حاصل ندانستن منطق و فلسفه است- به خاطر ندانستن معرفت‌شناسی، وجودشناسی و فرق اینها با هم است. بنابراین من فکر می‌کنم منطق برای رشته‌های علوم طبیعی، علوم فیزیکی، ریاضی و …حتی لازم‌تر و ضروری‌تر از رشته‌های علوم انسانی است، البته آن برای رشته‌های علوم انسانی هم لازم است، چون منطق ابزاری است که از نتیجه‌گری و استنتاج غلط جلوگیری می‌کند و باعث می‌شود که از تعدادی مقدمات نتیجه‌گیری غلط نداشته باشیم.

منطق برای رشته‌های علوم طبیعی، علوم فیزیکی، ریاضی و …حتی لازم‌تر و ضروری‌تر از رشته‌های علوم انسانی است

فلسفه هم در بسیاری از رشته‌ها مانند حوزه‌های جامعه شناسی به کار می‌آید تا امور را با هم اشتباه نگیریم. بعضی وقت‌ها، فرض‌هایی که در این علوم می‌شود فرض‌های فلسفی است. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین خطاهاست که اینها را در بخش متأخر دبیرستان وارد نکرده اند. اکنون هم مطمئن نیستم که به دنبالش باشند.

*در مدارس مان هم می بینیم که مدارس با کیفیت بهتر، بیشتر در حوزه های فنی و ریاضی اند و مدارس علوم انسانی خوب، کمتر هستند. موضوعی که این مسأله را تشدید می‌کند بازار کار و دغدغه فارغ‌التحصیلان رشته‌های علوم انسانی است؟

در اینکه ما مهندسی‌زده شده ایم، هیچ شکی نداشته باشید. افراد نمی‌گویند که فرزندشان در ادبیات، یا در رشته‌های علوم انسانی یک درخشش فوق‌العاده نشان داده و ممکن است تئوریسین بزرگ و موفقی مثلاً در رشته روانشناسی شود، یا ممکن است جامعه‌شناس درجه اولی شود. آنها فقط به مهندسی نگاه می‌کنند و همین باعث شده که مهندسان شأن خود را بالاتر از آنچه هست بدانند و خود را صاحب اختیار جامعه بدانند. این واقعیتی است که در جامعه ما وجود دارد.

درست است. همه اینها به خاطر جو مسموم حاکم بر محیط کار است. شما از دانشجویان بپرسید چرا رشته برق دانشگاه شریف را انتخاب می‌کنید؟ کسی که رشته برق دانشگاه صنعتی شریف را انتخاب می‌کند، می‌داند که شاگرد بسیار ممتازی است و احتمال قبولی‌اش هم بسیار زیاد است، ولی واقعا چرا این رشته را انتخاب می‌کند؟ حال که این رشته را انتخاب کرد، چرا گرایش الکترونیک را اختیار ‌کرد؟، آیا لزوماً می‌تواند برای شما استدلال کند که این مهم‌ترین رشته است؟ من به شدت در مورد این موضوع تردید دارم، چون لااقل دیده‌ام که بسیاری‌ از این دانشجویان توانایی چنین استدلالی را ندارند. ما جو زده هستیم و اصولاً همه چیز ما جو زده است- از درس خواندن‌ها تا درست کردن موها… بر همه چیز ما مُد حاکم است. اتفاقا فکر می‌کنم شباهت ما به غرب بسیار بیش از حدی است که یک جامعه اسلامی باید داشته باشد. علوم را باید از همه جا فرا گرفت، این سخن پیامبر(ص) است که فرمودند: «اطلبو العلم ولو بالصین»، ولی اینکه تمام زندگی و غذا خوردن، مدل برنامه‌ها و همه چیز از سر تا پا غربی شود، چه ضرورتی دارد؟!

یکی از اساتید در سر یکی از کلاس‌های یکی از دانشگاه‌های مهندسی کشور گفته بود که وقتی یک شخص از خارج از کشور می‌آید چقدر او را بزرگ می‌کنند، اما اگر دانشمندی از جهان اسلام بیاید، آیا او را آنقدر بزرگ می‌کنند؟!، نه! واقعا این کار را نمی‌کنند؛ چرا این گونه است؟ چند سال پیش چند برندۀ جایزۀ نوبل فیزیک به دانشگاه شریف آمده بودند. بلافاصله در سایت دانشگاه نوشته بودند: بزرگ‌ترین حادثه تاریخ دانشگاه! پسرم این را دیده بود. ایشان به من گفت: بیایید ببینید که در سایت دانشگاه شما چه چیزی در مورد این موضوع نوشته‌اند. این قبیل کارها نشان دهنده چیزی جز عقدۀ حقارت نیست. اگر راست می‌گویند دانشمندان کشورشان را که کار مهم انجام داده اند، معرفی و به مشکلات آنها رسیدگی کنند.

یکی از اساتید بسیار خوب شیمی کشور ما که، شخص ممتازی هم هست، می‌گفت: این قدر از دانشمندان غربی تجلیل می‌کنند، که وسوسه می‌شویم مدتی به خارج از کشور برویم و بعد به ایران برگردیم تا از ما هم تجلیل کنند. عقدۀ حقارت موضوع غالبی بر محیط ماست، این باید اصلاح شود اما چه عاملی جز رسانه ها می‌تواند این کار را انجام دهد؟ غالب سیاسیون ما آنقدر به سیاست مشغول هستند که اصلاً مسائل فرهنگی برایشان مطرح نیست. فقط دانشگاهیان باقی می مانند که عده‌ای از آنها هم در این حوزه منفعل شده اند. زیرا به زور می‌توانند زندگی‌ خودشان را اداره کنند. بنابراین باید در چند جا مشغول کار باشند تا بتوانند خانواده خود را اداره کنند و در نتیجه فرصت پرداختن به این مسائل را ندارند. دانشگاهیان و رسانه ها باید به فکر باشند و جوّ را تغییر دهند. اگر اینها توانستند جو را تغییر دهند، آن وقت شأن علوم انسانی هم تغییر خواهد کرد.

چند سال پیش فرهنگستان علوم ایران، مهمان آکادمی علوم مجارستان بود، از یکی از کارشناسان آنها پرسیدم که چه رشته‌هایی در کشورشان مورد اقبال است و در چه رشته‌هایی ظرفیت بلااستفاده دارند؟ اتفاقاً برخی از ظرفیت‌های مهندسی آنها خالی بود. آن زمان که ما به مجارستان رفته بودیم بعد از فروپاشی شوروی سابق بود. وقتی از کارشناسان آنجا پرسیدم داغ‌ترین رشته شما چیست؟ گفتند: حقوق. گفتم، چرا؟ گفتند برای اینکه حالا که ما کشوری مستقل شده ایم لازم است قوانین خودمان را داشته باشیم. توجه دانشجویان به این امور باعث شده که رشته حقوق داغ‌ترین رشته‌ها باشد. اما در ایران آیا می‌توان چنین فکری داشت که حقوق یکی از داغ‌ترین رشته‌ها باشد؟ چه کسی حقوق‌دانان را تحویل می‌گیرد که بخواهد با آنها مشورت کند؟

*به یکی از موضوعات مهمی که اشاره کردید ضرورت نوآوری در عرصه‌های مختلف علوم است. به نظر می‌رسد برخی از اساتیدی که از ایران مهاجرت می‌کنند در آنجا نوآوری دارند و حرف جدید می‌زنند، انگار که در ایران نمی‌توانستند نوآوری داشته باشند. آیا این موضوع واقعیت دارد؟ اگر بله!، چرا؟

بله! چیزهایی که در ایران از آنها می‌خواهند صرفاً مقاله است. این مقاله را هم راحت می‌توانند بنویسند و دنباله‌رو کارها و تحقیقات غربی باشند و اگر هم در عرض چند سال مقاله نداشته باشند ارتقا پیدا نمی‌کنند و هزار و یک اشکال در ارتقای شغلی و درجات دانشگاهی آنها وارد می‌شود. چیزی که از محققان در داخل و خارج از کشور می‌خواهند با هم فرق دارد. در محیطی که نوآوری مطرح است، رقابت ایجاد می‌شود و شخص می‌بیند که اگر بخواهد خود را نشان دهد مجبور است همان قبیل کارها را انجام دهد. این یک واقعیتی است. قبل از اینکه شما بیائید، یک دانشجوی فوق لیسانس نزد من بود. او می‌خواهد در آزمون دکترا شرکت کند و برای اینکه در آزمون دکترا شرکت کند از او مقاله می‌خواهند، زیرا اگر مقاله داشته باشد امتیاز مهمی برای او محسوب می‌شود. دورۀ فوق لیسانس که دورۀ مقاله‌نویسی نیست؛ در آمریکا هم این گونه نیست. با این روند دانشجو مجبور است مطالبی را سر هم کند و حتی مقاله‌ای را بخرد. مقاله‌نویسانی هستند که مقاله می‌نویسند و می‌فروشند و رسما در اینترنت می‌بینید که چنین تبلیغاتی را دارند. من آگهی‌های این مورد را جمع‌آوری کرده‌ام و می‌توانم به شما نشان دهم.

*موانع توسعه و رشد علمی در کشور ما چیست؟

مشکل رشد علوم در کشور ما این است که تمرکز محیط روی نوآوری نیست، در حالی که نوآوری در علوم بسیار مهم است. وقتی دانشمند غربی مدل و نظریه‌ای می‌سازد، مفید و حتی لازم است ما این نظریه‌ها را یاد بگیریم، اما چرا ما خودمان نوآوری نداشته باشیم؟!، اهمیت این موضوع فراموش شده است! متأسفانه سیستم‌هایی که در آموزش عالی کشور و … رایج است به دور شدن از نوآوری کمک می‌کند. مثلا یک سیستم بسیار مصنوعی به اسم چاپ مقالات در مجلات نمایه شده در پایگاه اطلاعاتی ISI وجود دارد که معیار رشد علوم به حساب می‌آید و حتی اساتید و دانشجویان را به تعداد مقالات منتشره آنها در این پایگاه می‌سنجند. مستحضر هستید که مؤسسه ISI تعدادی از مجلات را به رسمیت شناخته و مقالاتی که در آن مجلات منتشر می‌شود می‌تواند باعث ارتقای استاد و دانشجو شود، و به هر حال چاپ مقالات در مجلات نمایه شده در ISI می‌تواند فرصت‌های مختلفی را پیش‌روی دانشجویان و اساتید قرار دهد.

این کار خوبی است که  کسی کاری را که انجام داده به اطلاع جهانیان برساند و مورد نقد واقع شود و من بر روی اصل این موضوع ایرادی ندارم، ولی افراطی که دراین موضوع شده این است که اگر دانشمندی کار نو و جدیدی بخواهد انجام دهد، کار جدید، وقت‌گیر و زمان‌بر است و ممکن است چاپ مقاله به تأخیر افتد و بنابراین استاد نتواند ارتقا پیدا کند. امروزه در دانشگاه‌های ایران به دانشجو رساله می‌دهند و از ابتدا به او می‌گویند باید تعیین کنی نقطه پایانی رساله‌ات کجاست؟! اینکه قبل از تحقیق مشخص شود، نقطۀ پایانی کجاست، کار بی معنایی است. اکنون وزارت علوم، تحقیقات و فناوری برای آزمون دکترا و حتی فوق لیسانس مقاله ISI می‌خواهد. از طرف دیگر بعضی  مؤسسات مقاله‌فروشی راه افتاده که با أخذ مبلغی گزاف مقاله‌ای برای افراد می‌نویسند که به اسم آنها چاپ می‌شود. بعضی دانشجویان با این روند وارد دانشگاه می‌شوند، در حالی که بعضی از دانشجویان ممتاز که مقاله ننوشته اند ولی نمراتشان بسیار عالی است از این دانشجویان عقب می‌افتند، یعنی سیستم آموزش عالی ما سیستمی مصنوعی است. هرچه هم انتقاد می‌کنیم، متأسفانه مرکزی وجود ندارد و مقام مسئولی نیست که این انتقادها را بشنود و استدلال‌ها را گوش دهد. احساس من این است که این روش، از بین برندۀ علم در ایران است.

سیستم آموزش عالی ما سیستمی مصنوعی است. هرچه هم انتقاد می‌کنیم، متأسفانه مرکزی وجود ندارد و مقام مسئولی نیست که این انتقادها را بشنود و استدلال‌ها را گوش دهد. احساس من این است که این روش، از بین برندۀ علم در ایران است

همواره افتخار می‌شود که چه تعداد مقالات منتشر شده در مجلات ISI داریم، اما آیا همۀ مقالات تأثیرگذار و نوآور تنها در مجلات وابسته به ISI منتشر می‌شود. آماری دیدم که بیش از هفت هزار مقاله در طی بیست سال گذشته در رشته ریاضی نوشته شده است و از این تعداد، فقط  در حدود هزار مقاله در مجلات درجه بالا بوده است و بقیه در مجلاتی پایین‌تر از متوسط منتشر شده‌اند. این چه افتخاری است که ما داریم می‌کنیم که مرتب آمار می‌دهیم فلان تعداد مقاله در مجلات ISI منتشر شده است؟! به جای افتخار در دادن آمار در مورد تعداد مقالات منتشر شده در مجلاتISI ، بهتر است بگوئیم که ما فلان کار جدید را انجام داده‌ایم، یا فلان فرمول جدید را کشف کرده‌ایم، یا این تئوری جدید را ارائه داده ایم، یا فلان نیاز از نیازهای کشور را برطرف کرده‌ایم. متاسفانه ما داریم بسیاری از کالاها را وارد می‌کنیم. بیشترین تعداد مقالات منتشر شده درISI  در رشته شیمی است ولی با این وجود واردات مواد شیمیایی ما بسیار بالاست. وقتی این انتقادات را بیان می‌کنیم، آقایان می‌فرمایند این ضعف‌ها نتیجه کار مدیران کارخانجات و فرهنگستان علوم و … است.

برداشت ما از علم و پیشرفت علمی، اشتباه است. پیشرفت علمی یعنی اینکه در جهان بگویند فلان ایرانی مقیم ایران این نظریه را ارائه داده است، نه فلان ایرانی مقیم کشورهای اروپایی و آمریکایی! الان نظریه‌های ایرانیان مقیم غرب را غربیان متعلق به خودشان می‌دانند. زمانی علم رشد می‌کند که بگوئیم چند نوآوری داشته ایم. این مهم است، اما هر قدر هم که می‌گوئیم فایده‌ای ندارد. به جای اینکه آمار مقالات را بدهیم، باید آمار نوآوری‌های واقعی را بدهیم. دادن آمار بدون تحلیل، ما را به جایی نمی رساند.

برداشت ما از علم و پیشرفت علمی، اشتباه است. پیشرفت علمی یعنی اینکه در جهان بگویند فلان ایرانی مقیم ایران این نظریه را ارائه داده است

*لازمه نوآوری این است که شخصی دارای مسأله‌ای باشد و دائم راجع به آن موضوع فکر کند و شب و روز با آن مسأله بخوابد و بیدار شود، اما اساتید ما آن قدر مشغله دارند و از این دانشگاه به آن دانشگاه و از این سازمان به آن سازمان می روند و مشاوره و مشغله‌های دیگر دارند که اصلا فراغت ندارند تأمل داشته باشند.

این هم یکی از مشکلات اساسی است. در واقع نباید وضعیت این گونه باشد. چند سال پیش در شورای عالی انقلاب فرهنگی این مسأله مطرح شد که نسبت به همه کشورهای همسایه حقوق اساتید دانشگاههای ما کمتر است و اساتید در چند جا فعالیت دارند. بنابراین حقوق‌ها را دو برابر کردند. من در آن موقع در شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد کردم که حقوق‌ها را حتی سه برابر کنند اما تمام دکان‌های دیگر را ببندند. اکنون دکانی به اسم رساله است که استاد برای رساله پول می‌گیرد. برای جلسه‌ها، حق‌الجلسه می‌گیرد و به صورت پاره وقت در جاهای دیگر فعالیت دارد. قبل از انقلاب اسلامی، استادی که عضو دانشگاه صنعتی شریف بود، حق نداشت در دانشگاه دیگر تدریس کند. اساتید تمام وقت در دانشگاه بودند و حضور و غیاب هم نمی‌شد.

یادم هست از یک استاد دانشکدۀ عمران که ارمنی بود و با مؤسسه‌ای همکاری داشت انتقاد شد که یا باید آن شغل را رها کند و یا دانشگاه را. اساتید تمام وقت در دانشگاه بودند، اما اکنون ببینید که در هر زمان در یک دانشکده چند عضو هیئت علمی  آن حاضر هستند؟ باید جلوی اینها گرفته شود! اما وقتی می‌توانیم به صورت موفقیت‌آمیز جلوی این چیزها را بگیریم که اساتید امتیاز داشته باشند و بتوانند زندگی خودشان را اداره کنند، اما امروزه اساتید دانشگاه نمی‌توانند زندگی خود را اداره کنند و این واقعیتی است که باید حل شود. در مورد معلمان دبیرستان هم همین مطلب وجود دارد. در زمان ما معلمان از صبح تا شب در دبیرستان بودند و هر وقت دانش‌آموزان مشکلی داشتند به آنها مراجعه می‌کردند. اما امروز وضعیت این گونه نیست و معلمان نمی‌توانند زندگی خود را اداره کنند.

در شرع تأکید شده است که به قضات برسید تا بی‌نیاز باشند و به سراغ رشوه و … نروند. واقعیت قضیه این است که می‌توان این موضوع را به شغل‌های مهم دیگر هم تعمیم داد. اساتید دانشگاه و معلمان باید تنها به کار خود برسند، نه اینکه در دبیرستان‌ها و دانشگاه‌های مختلف در حرکت باشند. با این روند هیچ چیزی روی چیز دیگری بند نمی‌شود. اینها را باید رسیدگی و حل کرد.

*در پایان اگر نکته ای دارید بفرمایید.

ما اولویت‌های خود در علم و برنامه‌ریزی را دقیق مشخص نکرده ایم، اینکه اصلاً ایران برای چه چیزی به علم نیاز دارد؟ هدفش از علم چیست؟ آیا می‌خواهد کشور مصرفی باشد؟ آیا وضعیت خوبی است که امتیاز خودروهای مختلف را از کشورهای فرانسه، کره و … بخرد و آنها را در اینجا مونتاژ کند؟ کشور باید هدف خود را مشخص کند. باید مشخص کند که هدف از اینکه خودکفا شود چیست. اینکه خوداتکا شویم، بسیار مهم است. متأسفانه اولویت‌بندی دقیق در برنامه‌ریزی‌ها، چه در سابق و چه امروز، کمتر وجود داشته است و دارد. مرتباً می‌گوئیم می‌خواهیم در منطقه اول شویم و یا هستیم، ولی رسیدن به این جایگاه ملزوماتی دارد و باید به ملزومات آن پرداخته شود. باید به وضعیت اساتید دانشگاه رسیدگی شود، باید به دانشجویان ممتاز و نخبه رسیدگی شود تا آن‌ها دلگرم شوند تا در کشور بمانند. چرا این روزها افرادی که از کشورهای مالزی و ترکیه به خارج از کشورشان می‌روند به کشور خودشان بر می‌گردند، اما بعضی که به ایران برگشتند چون نتوانستند شغل مناسبی پیدا کنند و حتی بعضی دانشگاه‌ها آنها را معطل می‌کنند، به فکر برگشت هستند یا برگشته‌اند.

خلاصه سخنم این است که ما اولویت‌های برنامه‌ریزی‌مان را نمی‌دانیم. آگاهی نداریم که در هر مرحله‌ای چه کارهایی باید انجام دهیم. لازمۀ اصلاح این کار این است که شایسته‌سالاری وجود داشته باشد. آیا کسی که نمی‌تواند تعریفی از علم ارائه دهد، باید مدیرکل فلان وزارتخانه باشد. ما واقعا نیازمند شایسته‌سالاری هستیم. باید افرادی که تعهد وشایستگی دارند وارد عرصه کار شوند تا کشورشان برای آنها مهم باشد ، نه اینکه آمریکا و انگلیس برایشان مهم باشد. تصمیمی که باید در سطوح نخبگان و با حضور کارشناسان انجام شود، انجام نمی شود. باید دید اگر می‌خواهیم به افق مورد نظربرسیم باید چه کار کنیم؟ رسیدن به آن سطح مستلزم این است که از نیروهای نخبه استفاده کنیم.


ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید