آمریکاستیزی و تکیه روزافزون به سیاستِ نگاه به شرق در ورطه فرایندِ امنیتیسازیِ غرب افتاده و به اشتباه میکوشد که متحدی در مسکو و پکن بیابد. بدتر آنکه از روندهای اقتصادی، نه ژئوپلیتیکی، منزوی شده است. غافل از آنکه، کشوری که تنهاست، نباید منزوی شود.
به گزارش نبأخبر، ایران در طراحی، تدوین، عملیاتیکردن و پیشبرد استراتژیهای خود تنها بوده است. این تنهایی را در دوران شاه در بحرانِ اروند و سالهای شورش کُردهای عراق ببینید. آن را امروز در محور خلیجفارس – مدیترانه و افغانستان دنبال کنید. شکستهایش نیز از دلِ وابستهکردن به دیگر قدرتها برآمده [است]!ایران در بزنگاههای تاریخی، متحدی در میان قدرتهای بزرگ نداشته است. تنهایی، انزوای خودخواسته نیست؛ برعکس، تنهایی، یعنی بییار و یاور بودن در شرایط بحرانی. جای شگفتی نیست که بسیاری از ایرانیان میپرسند: «کیست که ایران را یاری کند؟!»
هر سیاست مؤثری بدون درک ویژگیهای بنیادین یک کشور امکانناپذیر است. تنهایی استراتژیک، مهمترین ویژگی ژئوپلیتیکی ایران است؛ مشخصهای تاریخی ورای نظام سیاسی، ایدئولوژی مسلط یا شخصیتِ حاکمانش.تنهایی استراتژیک که نخستین بار از سوی پروفسور محیالدین مصباحی بیان شده، بدین معناست که «ایران، چه آگاهانه و خودخواسته و چه ناخواسته و از روی ناچاری، از اتحادهای معنادار با قدرتهای بزرگ، محروم است و به گونهای استراتژیک تنهاست.»تنهایی با انزوا متفاوت است. کشوری همچون ایران که در پیوندگاهِ سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا بوده، نمیتواند به لحاظِ ژئوپلیتیکی منزوی باشد؛ حتی اگر خود آرزوی انزوا داشته باشد. برعکس، جایگاه ژئواستراتژیک ایران باعث شده که کشور در طولِ تاریخ خود زیر ضربِ فشارهای ژئوپلیتیکی باشد.
تنهایی استراتژیک ناظر به عدم امکان اتحادِ ایران با قدرتهای بزرگ است تا کشورهای کوچک منطقه. خوب یا بد، درست یا غلط، ایرانِ دورانِ پهلوی حامی تمامیتِ ارضی کشورِ همسایه یعنی عمان شد و سلطان قابوس، وامدارِ ارتشِ ایران گشت. ایرانِ انقلابی نیز متحدِ سوریه شد و بشار اسد، ظاهراً، مدیون نیروی نظامی ایران است
اتحاد، یک نوع رابطه میان کشورهاست، ولی هر رابطه دوستانهای لزوماً اتحادِ استراتژیک نیست. تاریخنگاری چهار دهه اخیر ایران، پهلوی را متحد استراتژیک آمریکا میبیند: یکی آن را نوکری مینامد و دیگری، اتحادِ باشکوه میخواند. تاریخِ واقعی اما نشانگر درکِ روزافزونِ از تنهایی ایران است!
ایران در طراحی، تدوین، عملیاتیکردن و پیشبرد استراتژیهای خود تنها بوده است. این تنهایی را در دوران شاه در بحرانِ اروند و سالهای شورش کُردهای عراق ببینید. آن را امروز در محور خلیجفارس – مدیترانه و افغانستان دنبال کنید. شکستهایش نیز از دلِ وابستهکردن به دیگر قدرتها برآمده [است]!
ایران در بزنگاههای تاریخی، متحدی در میان قدرتهای بزرگ نداشته است. تنهایی، انزوای خودخواسته نیست؛ برعکس، تنهایی، یعنی بییار و یاور بودن در شرایط بحرانی. جای شگفتی نیست که بسیاری از ایرانیان میپرسند: «کیست که ایران را یاری کند؟!»
درکِ تنهایی استراتژیکِ ایران اما یگانه راهی است که دوگانه دروغین «یا امنیت یا توسعه» را به کناری زده و توسعه و امنیتِ پایدار برای کشور فراهم میکند. کشوری که در میانه بزنگاهها تنهاست و متحدی استراتژیک ندارد، باید با همه قدرتهای بزرگ رابطه داشته و کار کند. همکاری آری، اتحاد هرگز!
نخبگانِ کشوری که بارها از خاکسترِ مرگ برخاسته، ولی اکثراً از توزیعِ قدرت در سیستمِ بینالمللی آسیب دیده، باید از ورود به ائتلافهای موقتی و تاکتیکی با همه قدرتهای بزرگ استقبال کنند، ولی چشمداشتی به یاری آنان در سختی نداشته باشند.در عوض باید یک ذهنیت را دنبال کنند: «هم شرقی، هم غربی! سیاست خارجی که باید در سال جدید مورد توجه قرار گیرد.
آمریکاستیزی و تکیه روزافزون به سیاستِ نگاه به شرق در ورطه فرایندِ امنیتیسازیِ غرب افتاده و به اشتباه میکوشد که متحدی در مسکو و پکن بیابد. بدتر آنکه از روندهای اقتصادی، نه ژئوپلیتیکی، منزوی شده است. غافل از آنکه، کشوری که تنهاست، نباید منزوی شود.